💫 "بهلول به بصره رفت و می‌خواست مدتی ناشناس زندگی کند. پس خانه‌ای اجاره می‌کند، اما خانه بسیار کهنه و مخروبه بود و با اندک باد و باران از تمام دیوارهای آن صدا بلند می‌شد. پس بهلول به نزد صاحب خانه رفت و وضعیت را شرح داد. از آنجایی که صاحب خانه شخص رند و شوخ‌طبعی بود، در جواب بهلول می‌گوید: مگر نه این است که همه موجودات حمد و ستایش خداوند متعال را می‌کنند؟ دیوارهای خانه من نیز چنین می‌کنند. بهلول بی‌درنگ می‌گوید: برادر آن چه گفتی کاملا صحیح است، ولی گاهی حمد و ستایش موجودات به سجده ختم می‌شود. من از ترس سجده دیوارهای خانه تو به نزدت آمدم تا قبل از وقوع آن تدبیری بکنی. "