ای مرد که تو را هست رگ غیرت مردانه به سر مگذار که عیالت رود از خانه بدر هر شاخه که از باغ برون آرد سر از میوه اش طمع کند هر رهگذر حکایت مردی که به ازای هر قدمی که زنش بر می دارد خانه ای از آتش برایش بنا می شود