« بِسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم » صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «دردانه ی کرمان» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل پنجم :روایات سوریه 🔸صفحه:461-460-459 🔻 قسمت:253 روایات عملیات هباریه هم رزم شهید:روح الله جلالوند(شیخ محسن) قبل از عملیات هباریه،با چند روحانی و حاج حسین کنار هم بودیم.حاج حسین عادتی داشت که قبل از هر عملیات به یک روحانی می گفت《حاج آقا،قرآن رو باز کن،ببینم نظر خدا چیه.》.قبل از عملیات دیرالعدس استخاره کرده و آیه ی 12 سوره ی حدید -《یَومَ تَرَی المُومِنینَ... هُوَ الفَوزُ العَظیم》-آمده بود.قبل از عملیات هباریه هم من آنجا بودم.قرآن را شیخ ابوحسین باز کرد.صفحه ی آخر سوره ی حج آمد.ابتدای صفحه،آیه ی 73 بود:《یا اَیُّها النّاسُ ضُرِبَ مَثَلُ فَاستَمُعوا لَه اِنَّ الَّذینَ... ضَعُفَ الطّالِبُ وَ المَطلوب》.معنی اجمالی اش این بود که هر قدر شما به خودتان زحمت بدهید،نمی توانید حتّی یک مگس خلق کنید.حاج حسین،نظر افراد آن جمع را پرسید.همه صاحب نظر بودند غیر از من.انگار که حاج حسین بخواهد دل مرا هم نگه دارد،نگاهی به من کرد و گفت《شیخ محسن،تفسیرش چی می شه؟》.گفتم《مثل این که عملیات سختیه!》.گفت《ببین بلد نیستی!مگه آخر صفحه رو ندیدی که نوشته ... هُوَ مَولیکُم فَنِعمَ المَولی وَ نِعمَ النَّصیر؟معلومه که عملیات خیلی خوبیه!》.بچّه ها به هباریه رفتند، و من در خدمت شان نبودم. 🔻قسمت:254 هم رزم شهید:مصطفی صدرزاده(سیّدابراهیم)(شهید) هنوز از فکر تلّ قرین بیرون نیامده بودیم.آن منطقه برایمان خیلی مهم بود.با فرماندهان صحبت کردیم که برویم تلّ قرین را بگیریم.فرماندهان می گفتند《حالا اگه شد،اگه خدا خواست،می ریم روی تلّ قرین!》.رفتم پیش حاج حسین.سرگرم صحبت شدیم.گفتم《حاجی،ما نیّت کرده ایم بکشیم بریم روی تلّ قرین!شما اجازه اش رو به من می دی؟》.حاج حسین با خوشحالی خاصی گفت《آره.شما با شهامت کامل بکش،برو بالای تلّ قرین.از اونجا بهشون بیسیم بزن!ان شاء الله خدا خودش کمک می کنه!》.این تل،تلّ بسیار بزرگی بود.گرفتنش هم طبیعتاً بسیار سخت بود.بررسی کردیم و دیدیم روستایی به نام《الهباریه》،کنار این تل است!اگر می توانستیم آن را بگیریم،گرفتن تلّ قرین برایمان آسان تر می شد. ✅تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔@golzarkerman