🦋 «اولین سیلی اسارت» ادامه... 〽️ تحقیر شدن من با اولین سیلی حدّ‌ و حساب نداشت. داشتم از مرد عربِ سیه چرده ای سیلی میخوردم که با پوتین هایش روی خاکِ وطنم راه میرفت. سیلی خوردن از متجاوز دردی مضاعف دارد. برای تخمین درد یک سیلی ملاکی هست؛ اینکه کدام سوی خط مرزی باشی. اگر این طرف، در خاک خودت باشی درد این سیلی فرق می کند تا آنکه آن سوی مرز در خاکِ دشمن باشی و من این طرف، روی زمین خوزستان، سیلی خوردم؛ یک سیلیِ پر درد! سرباز عراقی پشت کالیبر نشست و به راننده اشاره کرد که راه بیفتد. راه نیفتاد. سربازی از کنار خاکریز با صوتی به راننده فهماند نفربر ما مسافر دیگری هم دارد که باید سوار بشود. 🌱 مسافر جدید یک گروهبانِ عراقی بود. او را آوردند جلوی من و روی سطح فلزی نفربر خواباندند. چشمش کامل از کاسه بیرون آمده بود. در خانهٔ خالی چشمش، آن پایین، قطرهٔ خون خشک شده ای دیده میشد. گروهبان عراقی نمرده بود؛ اما با مرگ فاصله ای هم نداشت. هیچ تکان نمی خورد. حرکت کردیم به سمتی که کاروان اسرای گُردانمان را پیاده می بردند. از کنارشان عبور کردیم؛ به حالت سواره ای که از پیاده ای بگذرد. نتوانستم از میان آن چهره‌های پُر خاک و خون و آن دست ها، که به اجبار بر سر گذاشته شده بودند و به جلو رانده می شدند، کسی را بشناسم. کسی از آنها هم متوجه ما سه نفر نشد. کمی جلوتر نفربر ایستاد. مسافر دیگری رسیده بود؛ درجه داری عراقی که یکریز فریاد میزد و... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @GolzarShohada_Kerman