💫یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار 💫
🌷مهـدی 15 ساله بود که به تهران خانه ما آمد. چون به زیارت خیلی علاقه داشت یک روز بهاتفاق خانواده به زیارت "بیبی شهربانو" از اماکن زیارتی تهران رفتیم. نزدیک این مکان، باغ سرسبزي بود که باغبان پیر و باخدایی در آن زندگی میکرد. پیرمرد با مهربانی ما را دعوت کرد که براي خلاصی از گرماي هوا به سایه درختان باغ او پناه ببریم. براي ما چاي تازهدم آورد و پذیرایی گرمی از ما کرد. از همان ابتدا مهـدی خیلی در چشمش آمده بود و با او بیشتر از ما گرم گرفت. رو به من گفت: این پسر خوبی است، مثل پسر خودم است!
گفتم: چه طور؟
گفت: حالات و رفتار این پسر با همه فرق میکند، پسر با ایمان و باخدایی است. من در پیشانی او نوري میبینم.
توی دلم خالی شد، پیرمرد گفت: خواهر نترس چیزی نیست، این برادرت از آن اولیاءالله میشود!
عصر که آماده برگشتن بودیم، باغبان دستهگل به دست آمد، دست گل را به مهـدی تقدیم کرد و به من گفت: قدر برادرت را بدان، او مردي خدائی است!
🌿🌷🌿🌷🌿
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ سروش:
https://sapp.ir/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید