🍁 خاطراتی به رنگ ارغوان ✍️ دکتر محمود رضا امینی 🔵 بمب خنده 🔸قبل از انقلاب، تیمسار ناجی فرماندار نظامی شهر اصفهان بود. آدمی خودمحور که به¬خاطر عملکرد ضعیف و گاه خنده¬آوری که در عرصه¬های نظامی از خود نشان داده بود، به دیکتاتور ترسو شهرت داشت. درست یکی دو ماه مانده به پیروزی انقلاب اسلامی در محله ما تجمع ضد دولتی برپا شده بود. آن روز وی با شتاب و خشونتی مثال¬زدنی، با تعدادی از سربازانش وارد میدان شد تا به خیال خود بتواند مردم را متفرق و از تجمع بیشتر آنها جلوگیری کند. در ورودی محله ما بازارچه¬هایی بود که مردم از یک طرف آن وارد و از طرف دیگر آن با طی دالان¬ها و کوچه پس کوچه¬های تنگ و تودرتو خارج می¬شدند. همان روزی که مردم در محله ما تجمع کرده بودند، برخی از بچه های انقلابی نیزروی پشت¬بام بازارچه جمع شده بودند. خط¬و¬نشان¬های تیمسار ناجی و جستجوهای سربازاش که به اوج خود رسید، همان بچه¬ها ناگهان بسته ای را که از قبل آماده کرده بودند، در یکی از ماشینهای نظامی نفربر آن¬ها انداختند. سربازها با دیدن بسته با وحشت از ماشینها پیاده و فرار کردند ودراطراف موضع گرفتند. همه چیز شکل عجیب و دلهره¬آوری به خود گرفته بود. کمی بعد گروه مین¬یاب با دقتی توأم با ترس، بسته را با حفظ فاصله معقول! بررسی کردند. مردم نیز با کنجکاوی خاص ماجرا را زیر نظر گرفته بودند. جالب اینکه تیمسار ناجی نیز با چهره¬ای برافروخته و حالتی بسیار عصبی مرتب قدم میزد و منتظر نتیجه کار بود. 🔸عاقبت یکی از افراد گروه مین¬یاب، بسته را برداشت و کاغذ کادوی آن را به آرامی و با احتیاط فراوان باز کرد؛ اما درون جعبه، جعبه دیگری قرار داشت! فرد مین¬یاب آن را هم با-حوصله و احتیاط باز کرد؛ ولی باز هم درون آن جعبه، جعبه کوچکتری تعبیه شده بود. وی که از فرط خشم و درماندگی، کنترل خود را از دست داده بود، با انگشتان عصبی و لرزان، جعبه کوچک را هم گشود و در کمال تعجب فقط پستانک ساده نوزادی را در آن پیدا کرد! 😂🤦‍♂وی پس از چند ثانیه، مات و مبهوت پستانک را برداشت و آن را مقابل چشم مردم کمی فشار داد. صدای نازک و ظریفی که از پستانک درآمد، باعث شد خنده مردم مثل بمب در اطرافش منفجر شود! خنده بلند و کش¬دار بچه¬های انقلابی روی پشت¬بام و هو کشیدن آنها، چاره ای جز فرار و شرمساری برای تیمسار ناجی و سربازانش باقی نگذاشته بود. آنها با خشم و عصبانیت سوار ماشینهایشان شدند و محله را ترک کردند در حالی که بمب خنده و شادی مردم، اعتبار پوشالی آنها را در یک آن بر باد داده بود. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 👆👆👆👆