ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به نام خدا باد به آفتاب گفت: من از تو قوے ترم، آن پیرمرد را مے بینی؟ شرط مے بندم زودتر از تو کُتش را از تنش در مے آورم. آفتاب در پشت ابر پنهان شد و باد شروع به وزیدن گرفت. هرچه باد شدیدتر مے شد پیرمرد کت را محکمتر به خود مے پیچید. سرانجام باد تسلیم شد. آفتاب از پس ابر بیرون آمد و با ملایمت بر پیرمرد تبسم کرد و طولے نکشید که پیرمرد از گرما عرق کرد و کتش را از تن درآورد. آفتاب گفت: محبت قوے تر از خشم است. در مسیر زندگے گرماے مهربانے و تبسم از طوفان خشم و جنگ، راهگشاتر است... عرض سلام صبح زیباے چهارشنبه تان عالے از خداوند متعال برایتان یڪ روز زیبا وسرشار از سلامتے وآرامش خواهانم روزتان زیبا و در پناه خدا. @maddah_1367 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ