برمےگردد،پوزخند مےزند و با جملہ اش قلب من را تڪان مےدهد. :+چقدر این بازے رو جدے گرفتین! فڪم منقبض مےشود،دوباره صدایم بالا مےرود. :_این بازے جدے هست... اسم کے تو شناسنامہ اتہ، ها؟من شوهرتم نیڪے.. بفہم... حس مےڪنم مےترسد،رنگش مےپرد و گریہ مےڪند. ریختن اشڪ هایش،پاے مردانگے و غیرتم را سست مےڪند.. صدایم،از اوج پایین مےآید :_گریہ نڪن بےتوجہ بہ من،دستانش را روے صورتش مےگذارد. من..من سر او فریاد ڪشیدم... آرام مےگویم :_گریہ نڪن لعنتے... با شنیدن این جملہ،بیشتر اشڪ مےریزد. صدایش مےلرزد...قلب من،هم. :+اصلا..من پشیمونم... اشتباه ڪردم... مےخوام برگردم... قلبم از جا ڪنده مےشود. من با او چہ ڪردم؟؟ چرا از بودن در اینجا پشیمان است؟ نڪند... نڪند برود؟ :_تو... تو پشیمونے؟ :+آره من اشتباه کردم.. اصلا مقصر منم... و بہ سمت اتاقش مےدود. بہ دنبالش مےروم،در را مےبندد و ڪلید را در قفل مےچرخاند. بازهم دیوانہ شده ام... از فڪر نبودنش،حالم بد مےشود... داد مےزنم :_نہ مقصر منم ڪہ یہ الف بچہ رو وارد همچین بازے ڪردم.. صداے گریہ اش،اوج مےگیرد. ناخودآگاه،مشتم بالا مےرود و با صداے بلندے روے در فرود مےآید. من... من ڪارے ڪرده ام ڪہ نیڪے پشیمان بشود؟ لعنت بہ من! بہ طرف سالن مےروم. مدام طول و عرض سالن را زیر پاهایم ڪوتاه مےڪنم و بہ جاے اول برمےگردم. خش خش دمپایے هاے چرمے روے پارڪت هاے ڪف خانہ بیشتر عصبے ام مےڪند. انتہاے سالن،جایے ڪہ بہ دِر مےنشینم. اتاق نیڪے دید دارد به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110