#مسیحای_عشق
#قسمت_دویست_وشصت
لبخندش آرامم مےڪند.
بلند مےشود.
بہ رفتنش خیره مےشوم.
شاید تا بہ حال تنہا بودهاے..اما این بار نمےگذارم تنہا بمانے.ڪنارت مےایستم.
با چنگ و دندان از تو و زندگےام حفاظت مےڪنم.
من نمےگذارم ریالے پوله حرام بپردازے...
حیف است...
پدرهایمان هرطور ڪہ بوده اند،بہ خاطر جلوگیرے از زیان،اصلا بہ سمت این وامها و سودها و بہرهها نرفتہاند.
حال دسترنج پدرهایمان قد ڪشیدهایم.
نمےگذارم،آینده ے خودت،مانے و فرزندانتان را تباه ڪنے...
★
مسیح با عجلہ،ڪیف سامسونت بہ دست از جلوے آشپزخانہ مےگذرد.
:_من رفتم نیڪے..
سریع بہ دنبالش مےروم و جلویش را مےگیرم.
:+صبحونہ...
مہربان نگاهم مےڪند
:_دیره... باید برم...
مصرانہ مےگویم
:+اول صبحونہ...
مسیح بےاختیار مےخندد و نگاهم مےڪند.
مثل بچہاے بازیگوش ڪہ بہ خواستہاش رسیده،جلوتر از او وارد آشپزخانہ مےشوم.
:_چند لقمہ مےخورم،باید برم نیڪےجان
مثل برقگرفتہ ها از جا مےپرمـ.
نگاهش مٻڪنم.
ڪلمات محبتآمیزش بدجور مرا وابستہ ڪرده.
نمےخواهم بہ این فڪر ڪنم ڪہ چند روز از آن قرار ڪذایے مانده.
ِ ذوقه ' بقیہ ے عمرم ڪافیست تا با
'جان بعد از اسمم،با صداے او خوش باشم.
سریع بہ خودم مےآیمـ
:+باشہ
فنجان چایش را جلویش مےگذارم.
نگاهم مےڪند.
:_سیصد تومن تو حسابم هست...
نمےدانم چرا،ولے از فڪر اینڪہ خیلے پولدار نیست،خوشحالم!
هیچ نمےگویم.
:_نزدیڪ دویست میلیون دیگہ سر پروژههاے پاساژ و ِ مجتمع الہیہ بہم طلب دارن،ولے طول مےڪشہ تا وصولش
ڪنم....باید برم شاید حداقل یہ ڪمش رو بہم بدن...
مانیم خودش صد،صد و پنجاه داره...اوف،هنوز خیلے ڪم دارم...
:+خدا بزرگہ...
متعجب نگاهم مےڪند.
بااطمینان و محڪم مےگویم
:+شڪ نداشتہ باشین پسرعمو.
خدا خیلے بزرگہ...
بہ نشانہے تأیید سر تڪان مےدهد و فنجان چاےاش را سر مےڪشد.
چند لحظہ در سڪوت سپرے مےشود.
مسیح بہ فڪر فرو رفتہ.زمزمہوار انگار با خودش حرف مےزند.
:_هنوز خیلے ڪمہ...
مےگویم +:ڪم نیست...
:_چرا هست؛خیلے ڪمہ...
:+پسرعمو...
نڪنہ واقعا مےخواین نیم میلیارد تومن بہره ے حرام بدین؟؟
به قَلَــــم فاطمه نظری
@gordan110