:_چے رو؟ :+اینڪہ من مےدونم ایشون،ربا گرفتن.. سر تڪان مےدهد :_فہمیدم. سرم را پایین مےاندازم و با ریشہهاے شالم بازے مےڪنم. مسیح بہ طرف در مےرود. دستش روے دستگیره است ڪہ صدایم مےزند. :_نیڪے؟ سرم را بالا مےآورم. :_گاهے شڪ مےڪنم راجعسن واقعیت این همه فهم و شعور از دختری تو سن و سال تو... با حیرت سر تڪان مےدهد. :_ممنون ڪہ عضو خونوادمے قبل از اینڪہ چیزے بگویم،از در خارج مےشود. برمےگردد و سرش را از لای در داخل مےآورد. :_خداحافظ شریڪ... در را مےبندد. آرام مےگویم :+خدا پشت و پناهت.... *مسیح* بے سر و صدا وارد خانہ مےشومـ. مےخواهم نیڪے را غافلگیر ڪنم. جعبہے شیرینے را روے دستم جابہجا مےڪنم. خوشحالم. دلیلش را نمےدانم. اما بےربط بہ نیڪے نیست. براے اولین بار،دست ڪمڪے ڪہ بہ طرفم دراز شده بود،با اشتیاق گرفتم.هیچوقت تا این حد،از ڪمڪ گرفتن از شخص دیگرے،راضے و خشنود نبودم. نیڪے امروز مرا شگفتزده ڪرد.با این ڪارش،نشان داد ڪہ نگرانم است.. بہ فڪر ڪارهایم هست. جلو مےروم. آشپزخانہ،خالیست. پاورچین بہ طرف اتاقش مےروم. دلم ضعف مےرود براے ڪنار او بودن. حسع عجیبے مےگوید "شاید این عشق من بہ نیڪے،دو طرفہ باشد" راضیم حتے اگر یڪ احسا ِس ساده ے محبتآمیز باشد. در اتاقش باز است و اتاق،خالے... نگران شدهام. سابقہ ندارد این وقت روز،بیرون باشد. طلا هم نیست.. مےخواهم بہ سرعت بہ طرف تلفن بروم ڪہ نگاهم بہ دِر نیمہباز اتاق مشترک میافتد از همانجا نگاهے بہ داخل اتاق مےاندازم. دِر بالڪن باز است و باد،پرده ے حریر اتاق را بہ بازے گرفتہ. بہ طرف بالڪن مےروم. نیڪے آرنجهایش را روے نرده گذاشتہ و بہ منظرهے شہر خیره شده. نگاهش مےڪنم. بدون اینڪہ متوجہ حضورم بشود؛نگاهے بہ آسمان مےڪند و آرام مےگوید :_مےخواد بارون بباره...ڪاش نباره... لباس نازڪ پوشیده بود.. نگاهے بہ لباسهایم مےاندازم. یڪ پلیور نازڪ بہاره پوشیدهام.نڪند واقعا نگران سرماخوردن من است؟ برمےگردم. به قَلَــــم فاطمه نظری @gordan110