⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
👊🏻«میداندار»👊🏻
🖋پارت 21
-ارسلان-
یکم با خشم نگاهش کردم ورفتم از توی داشبورد ماشینم که 5-6 قدم اونور تر پارک کرده بودم...کلتمو برداشتم!...بعدم از توی صندوق عقب،بنزین برداشتم!...:
-:همین جا میکشم ومیسوزونمت...و این خونه بزرگ میشه قبرستونی برای خاکسترات....
-:آقا شمارو به جون هرکی دوست دارین قسم!...غلط کردم آقا...من دیگه لال میشم!...آقا من بچه دارم....جون بچه هاتون به بچه ام رحم کنین😭...
-:خفه شو خائن!!...
اسلحه رو به سمت گرفتم ومسلحش کردم!...:
-:من...ارسلان حقدوستم!...فهمیدی؟؟!!!...هیچکس نمیتونه منو تهدید کنه!!!...هیچکس حق نداره به تصمیم من اعتراض کنه!!!...هیچکس هیچکس هیچکس!!!😤...حالا میخوام بهت این افتخارو بدم که با اراده من وبدست من،زنده زنده بسوزی😏😤...
-آبتین-
...یه گالن بنزین 5 لیتری رو با تیر اسلحه اش سوراخ کرده وداره رو سر سمیرا بنزین میریزه!...:
-:...خیلی پستی!😡
زهرا اسپیکرشو قطع کردو بعد از سکوت کوتاهی پرسید:
-:آبتین چخبرع؟؟!!!چی شده؟!!!...
راه افتادم به سمت در اتاق وبهش گفتم:
-:همین جا بمون زهرا!
-:آبتییین!!...
جوابشو ندادم وتند کردم بسمت حیاط!...این مرد بوی انسانیت به مشامش نخوردع!پستِ...🤬
در حیاطو باز رها کردم واز بالای بار خواب داد زدم:
-:جناب ارسلان!چه غلطی داری میکنی؟!!😡
نگاهش سمت من کمونه کرد وهمزمان،گالن خالیو پرت کرد کنارش...سر اسلحه اش پایین بود وبا چشای خون گرفته اش بهم نگاه میکرد...
سمتش شلیک شدم وجلوی سمیرا واستادم وهلش دادم عقب...یه قدمی عقب رفت وچشم تو چشم شد!:
-:زورت به ضعیفه ها رسیدع!...هرکسی باید به یه نحوی از گندای تو آسیب ببینه؟؟!!!🤬...تو انسانی؟!!!
داد زد:
-:خفه میشی یا قبل از این دختره تورو خفه کنم؟!!
وبعد پیشونیمو نشونه رفت...:
-:هااا؟ چیه؟؟!!!چرا داری میلرزی بید سست ریشه؟!!...ها؟؟!!...نکنع ترسیدی؟!!...آرع!ترسیدی😏
اسلحه شو بالا برد وفرود آورد سمت صورتم!...چشمامو بستم وصورتم کمی مایل کردم!...اما...
《 کپی از رمان میداندار ممنوع❌(تحت پیگرد الهی)🔅》
⭐️
⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️