زیاد خوانده ایم درباره وقایع دانشگاه و کافی شاپ و... اما این رمان متفاوت است👌🏻 بیایید یک بار هم بنشینیم پای حرف مذهبی ترها🙃 پای درد و دل هایشان، دغدغه هایشان، شوخیهایشان و حتی عاشق شدنشان...!🔗❤️ بیایید سری هم به دنیا ی دوست داشتنی شان بزنیم و چند روزی را با آن ها بگذرانیم. داستان، داستان جوانی هم سن و سال توست؛ شاید کمی بزرگ تر یا کوچک تر. یکی از همان جوان های امروزی جوانی که می‌خواهد مرز بین و را بشناسد؛ و ناگاه خود را در اردوگاه دشمن می یابد. جوانند اما جنس انتخاب هایشان فرق می کند⚡️ از جنس مبارزه است. دهه اند؛ اما دقیقا در میدان جنگی ایستاده اند، هزاربار سخت تر از جنگ سخت در جنگ سخت، رو به رویت می ایستد و شمشیر می کشد؛ اما در جنگ امروز، نقاب فرشته بر چهره می زند و پنجه آهنینش را زیر دستکش مخملی پنهان می کند. جوانهای این رمان، قرار است نقاب را از چهره ابلیس کنار بزنند...! 🌸