توی شبهای خونه ی پدرشوهرم حرف عروس جدید نقل مجلس شده بود همه ازش تعریف میکردن مادرشوهرم با آب و تاب از عروسی که قراره برای پسر کوچکترش بیاره توی در و همسایه ازش حرف میزد و زیرچشمی بهم نگاه میکرد منم که شوهرم هرگز تو جمع هاشون بهم هیچ توجهی نداشت حسادتم روز به روز بیشتر شد تا اینکه یه شب یه پیام از برادرشوهرم اومد روی گوشیم با دیدن پیامی که برای من اشتباهی فرستاده بود بند دلم آب شد 😭 وقتی فهمیدم پیام برای شوهرمه شوک زده نصف شب بلند شدم رفتم‌دم در خونه ی مادرشوهرم و فهمیدم اون عروس.....👇🏻😔 https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9