پیرمرد و دختر بدحجاب . پیرمردی خدا ترس که راننده تاکسی است روزی دختری را با سر و وضع بسیار نا مناسب دید بسیار اندوهگین می شود که اگر با این وضع بمیرد سوخت آتش جهنم می شود.دلش طاقت نیاورد و گفت : -دخترم از خدا و آتش سوزنده او بترس. ⚠️ بعد آن دختر هم تلفن همراهش را بیرون می آورد و رو به پیرمرد میگوید:بیا با این گوشی به خدایت زنگ بزن و بگو که در جهنم جایی برای من نگه دارد. پیرمرد با شنیدن این سخن اشک در چشمانش حلقه می بندد و تا آخر مسیر هیچ سخنی نمیگوید. وقتی در انتهای مسیر توقف میکند بعد از چند لحظه متوجه میشود که... ادامه داستان ادامه داستان https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099