داستان علی گندابی شراب خوار که با روضه ابالفضل توبه کرد شیخ حسن روضه خوان میگفت: رفتم روستایی روضه خوندم وقت برگشت نیمه شب بود. جایی سرو صدای خنده چند جوان را شنیدم.یکی داد زد: «کی اونجاست؟» گفتم: شیخ روضه خوان. نزدیکتر شدم دیدم علی گندابی و رفقایش، شراب خورده، قمه بدست گرفتند و نزدیکم شدند.» گفت: «آهای شیخ این وقت شب اینجا چه کار میکنی؟»گفتم علی جان رفته بودم یکی از روستاهای اطراف روضه بخونم گفت: بسه دیگه شیخ، هر روز روضه، روضه، روضه…چه خبره؟😳 گفتم فرق میکنه آخه گفت چطور؟ گفتم امشب شب اول محرم امام حسینه.😔 تا بهش گفتم شب اول سرش به دروازه زد🤦‍♂قمه رو دست گرفت گفت بخدا شیخ تیکه تیکه ات میکنم همین الان.😭😔😱 ⭕️ادامه ماجرای اینجا سنجاق شده👇👇 http://eitaa.com/joinchat/630849539C3403cf3433