نام : شهید رضا اسماعیلی تولد : 26 / مهر / 1371 محل تولد : مشهد _ محله مهرآباد شهادت : 8 / بهمن / 1392 محل شهادت : سوریه _ دمشق سن : 21 مزار : مشهد _ بهشت رضا علیه السلام خلاصه ای از زندگی : سلام من رضا اسماعیلی از شیعیان افغانی مقیم ایران هستم . پدرم به تحصیل فرزندانش اهمیت می داد . لذا من هم مثل همه کودکان مشغول تحصیل شدم و بعد از اخذ مدرک دیپلم در دانشگاه فردوسی مشهد به تحصیل پرداختم . من همچنین ورزشکار بودم و نائب قهرمانی وزن 55 کیلوگرم پرورش اندام استان خراسان رضوی را نیز در کارنامه دارم . آن اوایل که هنوز بحث مدافعان حرم اینقدر مطرح نبود ، من هم جزو اولین گروه اعزامی فاطمیون به سوریه بودم . آن موقع اولین گروه ، 22 نفر بودند که دور هم جمع شدیم و به فرماندهی شهید علیرضا توسلی‌ زاده که به ابوحامد معروف بود ، تیپ فاطمیون را تشکیل دادیم . من تا دوسال مدام می ‌رفتم سوریه و برمی‌گشتم . در زمان نبرد با کفار تکفیری همیشه سربند یا علی بن ابی طالب را بر سر می بستم . در اوایل بهمن ماه سال 1392 در شهرک زمانیه که از مناطق شیعه نشین سوریه بود ، درگیری بود و هرروز فقط چند ساعت آتش بس اعلام می شد . در یکی از شب‌ها که تاریکی مطلق بود ، شهید مجتبی واعظی یکی از نیروهای جوانی که تازه به سوریه اعزام شده بوده ، برای رساندن یک پیام اعزام شد ، اما به علت تاریکی هوا مقصد را رد کرد . من این صحنه را دیدم و به دنبالش رفتم تا او را برگردانم . اما هر دو وارد منطقه داعشی ها شدیم و درگیری شکل گرفت . من تا جایی که مهمات داشتم از خودم دفاع‌ کردم ، بعد که مهماتم تمام شد اسیر شدم . داعشی ها از روی عمد بیسیم من را روشن گذاشتند که دوستانم صدایم را بشنوند و بترسند . اول مجتبی واعظی را شکنجه و شهید کردند و بعد آمدند سراغ من . فقط چون فهمیده بودند که من فرمانده اطلاعات عملیات فاطمیون هستم ، چند بار از من پرسیدند که برای چه اینجا آمدی؟ من هم گفتم : به ‌خاطر حضرت زینب (س) . آنها هم گفتند ، اگر به مقدساتی که به آنها معتقدی پشت بکنی ، ما تو را آزاد می‌ کنیم‌ . اما من گفتم که به ‌خاطر حضرت زینب(س) آمده ‌ام و سرم را هم بدهم ؛ محال است به اعتقاداتم پشت کنم . بعد هم داعشی ها ، درحالی که من مدام یا علی و یا زینب می‌ گفتم من را شهید و ذبح کردند و اینگونه من اولین ذبیح فاطمیون لقب گرفتم . همرزمانم که صدای من را می‌شنیدند ،‌ طاقت نیاوردند ، یک گروه تشکیل دادند و رفتند و شهرک زمانیه را پس گرفتند ، پیکر من را هم پیدا کردند اما انگار داعشی ها که فهمیده بودند من فرمانده هستم ، سرم را بعنوان جایزه موقع عقب نشینی با خودشان برده بودند ... و بعدها عکس سر من را منتشر کردند ... من هشتم بهمن 1393 شهید شدم ، فرزندم هم مدت کوتاهی بعد از شهادتم به دنیا آمد که اسمش محمدرضا است . خواهر شهید : بهش می‌گفتم رضا از شهادت نمی ‌ترسی ؟ رضا هم می ‌گفت : نه ... فقط نگران یک چیز هستم ، در اینترنت و تلگرام دیده ام که این داعشی‌ها سر مسلمان‌ها را از تن‌شان جدا می‌کنند ،‌ فکر می‌کنم چقدر سخت است ، چقدر دردناک است ... اینها یک ذره انسانیت ندارند که اینطورمی‌کنند؟! همیشه می‌گفت : دعا کنید من اسیر نشوم ... بعد که نحوه شهادتش را شنیدم خیلی ناراحت شدم ، تا یک مدتی ازنظر روحی بهم ریخته بودم تا اینکه یکی از همرزمانش از سوریه به خانه ما آمد و حرفی زد که آرام شدم ... گفت که رضا شب قبل از شهادتش یک خوابی دیده‌ بود و همه را بیدار کرده بود . گفته بود بیدار شوید ، بیدارشوید من می‌خواهم شهید بشوم ... دوستانش گفته بودند که حالا نصف شبی چه وقت این کارهاست ؟! کو شهادت ؟ گفته بود من خواب دیدم امام حسین(ع) به خوابم آمد و گفت رضا تو شهید می‌شوی ، اگر سرت را بریدند ، نترس ، درد ندارد ... وقتی من این را شنیدم واقعا آرام شدم ... تسلی پیدا کردم ... مطمئنم که خود امام حسین(ع) در آن لحظه هوایش را داشته .... 👌👌👌👌👌 وصیت نامه شهید رضا اسماعیلی : بسم رب الشهدا و الصدیقین همیشه از خداوند آرزوی زندگی پاک و شهادت را دارم و این چنین است تمام آرمان و آرزو و وجودم. یاد اوست که مرا واداشت به این حرکت و عشق به اوست که مرا و نفس درونم را که بدترین دشمن هرکس در این عالم است، آشکار ساخت و بودنش مرا عاشق‌تر می‌سازد. بیا آقای من تو همانی که حجتش کیمیاست . از منتظرانت رضا اسماعیلی ┄┅┅❅❁❅┅┅💚 https://eitaa.com/gsalambarshohada 🩸کانال ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸 💚┄┅┅❅❁❅┅┅┄