حجاب معاشرت می‌دانید بچه‌ها، عزیزان، برادر‌های عزیزم، ما چون خیلی سر سفره‌ امام حسین نشستیم، چون خیلی در مجالس امام حسین شرکت می‌کنیم، نسبت به امام حسین دچار یک نوع حجابی شدیم، به نام حجاب معاشرت. مثل این که یک نفر پدرش خیلی آدم بزرگی باشد، ولی چون خیلی با این پدر برخورد دارد، خودش بابای خودش را نمی‌شناسد. مثلاً گاهی اوقات فرزند بعضی از علمای بزرگ خیلی نسبت به پدر خودشان ارادت ندارند که غریبه‌ها ارادت دارند. متوجه شدید؟ من یک دایی دارم، دایی ما از تهران آمد قم طلبه شد، همان اولی که آمد طلبه شد، آمد محضر آیت الله بهجت، آقا‌ی بهجت که داشتند می‌رفتند بیرون به آقای بهجت گفتند آقا من شب‌ها می‌توانم برای شما یک نان و شیر بگیرم؟ چون شنیده بود شب‌ها آقای بهجت نان و شیر میل می‌کنند. آقا‌ی بهجت هم خنده‌ای کرده بودند گفتند بگیر. پول هم به او داده بودند، گفته بودند هر شب برای من یک مدل نان و شیر را بگیر. ایشان، دایی ما، برای آقای بهجت نان و شیر می‌برد. بعد خود دایی ما می‌گفت، می‌گفت اینقدر عادی شده بود، چون من در می‌زدم، کسی می‌آمد یا خود ایشان می‌آمد به من می‌گفتند بفرما تو. می‌گفت من می‌رفتم داخل، آقای بهجت شروع می‌کردند برای من حرف زدن. می‌گفت آقای بهجت که حرف می‌زدند، من گاهی اوقات پای حرف ایشان خوابم ‌می‌برد. بعد آقای بهجت به من می‌گفتند فلانی، من دارم برای تو صحبت می‌کنم. من پیش خودم می­گفتم این پیرمرد هم انگار زیاد حرف می‌زند. ببین حجاب معاشرت. رهبر انقلاب آخرین باری که تشریف بردند قم، جلسه‌ی نخبگان حوزوی با ایشان بود، بنده در جلسه حضور داشتم؛ آقا آنجا فرمودند: آقای بهجت به من بارها می‌فرمودند، (این نشان می‌دهد که آقا خیلی با آقای بهجت در ارتباط بودند)، بارها به من می‌فرمودند این دعا را زیاد بگو: «یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک». این دعا را زیاد بگو. ببین حضرت آقا در فضای رهبریشان می‌کوبند و می‌آیند قم، دو ساعت به اذان صبح محضر آیت الله بهجت را درک بکنند. بعد یک بچه طلبه، آقای بهجت به او می‌گوید بیا تو، آقای بهجت که حرف می‌زند خوابش می‌برد، چرا؟ چون حجاب معاشرت دارد. حجاب معاشرت ما با امام حسین (ع) ما با امام حسین خیلی دم خوریم، برای همین خیلی امام حسین را درک نمی‌کنیم، این آقا چه عظمتی دارد؟ پیامبر اکرم نمی‌گوید «حسین بضعه منی»، می‌دانید امام حسین سه تا از اهل بیت را می‌گوید «بضعه منی»؛ پاره تن من هستند. یکی خانم فاطمه زهرا، جانم فدایشان شود، یکی امیرالمومنین علی علیه السلام، یکی هم که آقا امام رضا علیه السلام جانم فدایشان شود. «ستدفن فی خراسان بضعه منی». اما برای امام حسین چه می‌فرماید؟ «حسین منی و انا من حسین». ببینید امام هادی علیه السلام پول می‌دهند، در مشکلاتشان، کسی به جای ایشان برود قبر امام حسین را زیارت کند. امام صادق علیه السلام (متن روایت است) عمار بن معاویه می‌گوید؛ می‌گوید من دیدم امام صادق یک کیسه‌ زردی دستشان بود، خیلی مواظبت می‌کردند. از این کیسه جدا نمی‌شدند. یک روز گفتم آقا شما اینقدر پول دوست نداشتید، اینقدر پول­پرست (به قول ما) نبودید. مگر در این چه قدر پول دارید؟ شما برایتان پول ارزش ندارد، اینقدر مواظبتش می‌کنید. بعد حضرت فرمودند: «هذه تربت ابی اباعبدالله الحسین»، این تربت جدم اباعبدالله الحسین است.