می ترسم شعری نگویم! می ترسم، تمام شود عشق! از صدای ، شانه هایم بغض کنند! شب را کنار ماه بگذرانم آن وقت معرکه ای شود تو مرا صدا بزنی دوست داشتن، بیاید در دلمان جا خوش کند! من زخم هایم را پانسمان کنم! آن وقت، تا آغوشت نفس نفس بزنم! تا شهر، از هوایِ دمِ گفتگویِ ما پر شود ... 🦋