8.47M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی ! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند. رقیه... رقیه صبور ! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد .دست‏هایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگی‏ها! را از چه کسی به ارث برده بودی، نمی‏دانم! اما ، هم‏پای تو بزرگ شده بود. https://eitaa.com/hadithz