#رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی
#کربلا ! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های
#پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور ! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل
#بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد
.دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها!
#صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمیدانم! اما
#ایمان، همپای تو بزرگ شده بود.
https://eitaa.com/hadithz