ولایت الله ذلّت باطنه را می‌طلبد و عبور از کبریاء و عزت ظاهره، همان ذلّت باطنه است. ولایت طاغوت‌ها ریشه در غلبه کبریاء و عزت ظاهره بر ذلّت باطنه دارد؛ همان گونه که میل به ولایت الله ریشه در غلبه ذلّت باطنه بر کبریاء و غرور و عزت ظاهره دارد. به عبارتی جنگ عقل و جهل، و به عبارتی جنگ فطرت و طبیعت، و به عبارتی جنگ تقوی و فجور، و به عبارتی جنگ نور و ظلمت، و به عبارتی جنگ خودخواهی و خداجویی، و به عبارتی جنگ دنیاطلبی و آخرت جویی، و به عبارتی در یک کلام: «تِلْک الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ» علت عقب گردها و زاویه گرفتن‌ها از ولایت الله، کم آوردن ذلّت باطنه برای لحظاتی مثل لحظه سجده بر آدم است؛ مثل لحظه‌ای که برادران یوسف گفتند: «لَیوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلی أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفی ضَلالٍ مُبین». آنچه اهل بیت و یارانشان را در تاریخ اسلام مغضوب حکّام جبّار گذشته و گروه‌های تکفیری عصر ما نموده، پایگاه الهی و مردمی آنهاست که قلوب انسان‌های پاک را به آنها سوق می‌دهد و همین پایه، مایۀ تحریک حسِّ خودخواهی آن‌ها می‌گردد و هر چه کُشت و کشتار طرفین بیشتر شود بر مواضع خویش راسخ‌تر می‌شود؛ یکی بر شِقاق خود و یکی بر استقامت بر بصیرت خود. جنگ، جنگِ صبر و بصیرت است اما جنگِ صبر لِجاج و شِقاق و صبرِ بصیرت و اخلاص! هیچ گاه نباید از تعصُّب و لِجاج غافل شد. به همین دلیل علی علیه السلام در همین خطبه می‌فرماید: «اَللَّهَ فِی عَاجِلِ اَلْبَغْیِ وَ آجِلِ وَخَامَةِ اَلظُّلْمِ وَ سُوءِ عَاقِبَةِ اَلْکِبْرِ فَإِنَّهَا مَصْیَدَةُ إِبْلِیسَ اَلْعُظْمَی وَ مَکِیدَتُهُ اَلْکُبْرَی اَلَّتِی تُسَاوِرُ قُلُوبَ اَلرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ اَلسُّمُومِ اَلْقَاتِلَةِ فَمَا تُکْدِی أَبَداً وَ لاَ تُشْوِی أَحَداً لاَ عَالِماً لِعِلْمِهِ وَ لاَ مُقِلاًّ فِی طِمْرِهِ». اگر انسان به لجاجت افتاد غرور علمی او، حجاب او می‌شود. حتی کسی که دین خود را به دنیا نداده، ممکن است دین خود را به خشم و عصبانیت خود واگذار کند. برای توفیق در امتحان‌ها بهترین کار، احتراز از قضاوت عجولانه است. هر جا لحظه‌ای انسان غفلت می‌کند و در موضوعی عجولانه قضاوت می‌کند نباید بر آن اصرار بورزد، باید تمرین کند که از اعتراف به خطا وحشت نداشته باشد. تا انسان در دنیا فرصت دارد، باید قول به غیر علم را تدارک کند (جبران نماید). اگر گذشته کسی را پسندیده و خطای موردی و حتی جریانی او را توجیه کرده [آن را تدارک کند]. حُسن ظن در جای خود درست است؛ «لَّوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیرًا وَقَالُوا هَـذَا إِفْک مُّبِینٌ لَّوْلَا جَاءُوا عَلَیهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ یأْتُوا بِالشُّهَدَاءِ فَأُولَـئِک عِندَ اللَّـهِ هُمُ الْکاذِبُونَ». [اما] تبرئه از اتهام، غیر از توجیه خطاست. در انتخابات سال 88 آن‌هایی که روی تقلب ایستادند باید توبه کنند. می‌ماند آنان که رهبری را می‌ستودند و مدّعیان تقلب را محکوم نمی‌کردند. اگر چه امکان دارد این کار را برای حفظ رابطه آنها با نظام می‌کردند ولی احتمال اینکه نوعی عصبانیّت لحظه‌ای آنها را گرفته باشد هم منتفی نیست. تنزیه مطلق، توجیه است و قول به غیر علم است و از نوع «ظنَّ المؤمنون و المؤمنات بأنفسهم خیرا» نیست؛ هر کلام جایگاه خود را دارد. انسان تا فرصت دارد باید بین خود و خدا یکی را انتخاب کند، توجیه خطای خود و دیگران، انتخاب خدا نیست، انتخاب خود است. نباید فرصت را از دست داد. انسان باید بگوید همه هیچ هستند و آنچه هست اوست و خود را راحت کند و بگوید «اشتباه کردم»! من هم نباید درباره گذشتگان مبالغه کنم! تمام قرائن و شواهد نشان می‌دهد از زمان زعامت امام راحل تاکنون ما از سایه به نیم سایه آمده‌ایم. ظهور آفتاب است؛ لحظه به لحظه از سایه کم شده و بر سایه روشن افزوده می‌شود. زاویه گرفتن از چنین رهبری، جنگ با وجدان اخلاقی است. اینکه در میان اینهمه توطئه و تخریب و دست پنهان و پیدای فساد و إلقاء شبهه، اقتدار و عزت و افتخار رهبری بالاتر شده است، بدون تأییدات ربوبی امکان پذیر نیست. جان کلام را أمیرالمؤمنین فرمود: هر کس چهار کردار را رعایت کند سزاوار است لطمه‌ای نبیند: «العجله، اللجاجة، العُجب، التَّوانی» جایگاه این چهار مورد، دقیقاً به همین ترتیب که فرموده قرار دارد. عَصمنا الله و ایّاکُم مِن الزلّات. والسَّلامُ علیکم و رحمةُ الله. محیی الدین حائری شیرازی