لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
ای دل اگر نخواندت ره نبری به کوی او بی قدمش کجا توان ره ببری به سوی او یک جهت آی تا مگر ره شودت به بی جهت دیده بی جهت نگر ؛ بنگر حسن روی او راه نمای بایدت ای که هواش می پزی زانکه بخود نمی توان کردن جستجوی او گر نروی به سوی او راست بگو کجا روی هر طرفی که بنگری ملک ویست و کوی او جام و سبوی او منم غالیه بوی او منم پیش من آی تا شوی جمله به رنگ و بوی او تا که به گوش جان من رمز الست گفته اند هیچ برون نمیرود از دلم آرزوی او آنچه ز ما شنوده ای آن  ز خدا شنوده ای چون همه گفتگوی ما هست ز گفتگوی  او هیچ مجو ز هیچ کس نام و نشان من که من غرق محیط گشته ام از رشحات جوی او رفته به جوی او منم مست ز بوی او منم پیش من آی تا شوی جمله به رنگ و بوی او رو بر شمس تا دهد از تو خلاص مر ترا خوی بدت بدل کند جمله به خلق و خوی او