دو خوانش غزل ۳۰۳.mp3
3.18M
غزل ۳۰۳ شَمَمتُ روحَ وِدادٍ و شِمتُ برقَ وصال بیا که بوی تو را میرم ای نسیم شمال اَحادیاً بجمالِ الحبیبِ قِف وانزِل که نیست صبر جمیلم ز اشتیاق جمال حکایت شب هجران فروگذاشته به به شکر آن که برافکند پرده روز وصال بیا که پردهٔ گلریز هفت کاری چشم کشیده‌ایم به تحریر کارگاه خیال چو یار بر سر صلح است و عذر می‌طلبد توان گذشت ز جور رقیب در هر حال به جز خیال دهان تو نیست در دل تنگ که کس مباد چو من در پی خیال مُحال قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی به خاک ما گذری کن که خون ماست حلال @hafez_adabiyat