اتل متل خرابه! 💔
اینجا یه بچه خوابه! 💔
هم بدنش کبوده! 💔
هم جگرش کبابه...! 💔
اتل متل اسیری! 💔
سیلی و سربه زیری! 💔
کی تا حالا شنیده؟! 💔
سه سالگی و پیری...؟! 💔
اتل متل سه ساله! 💔
این همه آه و ناله! 💔
این دختر از ضعیفی! 💔
هنوز یه پا نهاله...! 💔
اتل متل بیابون! 💔
کویر و دشت و هامون! 💔
بس که پیاده رفتیم! 💔
تاول زده پاهامون...! 💔
اتل متل بهونه! 💔
بابا چه مهربونه! 💔
وقتی دلم می گیره! 💔
برام قرآن می خونه...! 💔
اتل متل گل یاس! 💔
مهر و وفا و احساس! 💔
دلم گرفته امشب! 💔
به یاد عمو عباس...! 💔
اتل متل یتیمی! 💔
خدا، چقدر کریمی! 💔
دادی بهم تو غربت! 💔
یه عمهی صمیمی...! 💔
اتل متل شب و تب! 💔
سینه ز غم لبالب! 💔
دلم می سوزه خیلی! 💔
به حال عمه زینب...! 💔
اتل متل چه خوب شد! 💔
بالاخره غروب شد! 💔
قسمت عمه امروز! 💔
توهین و سنگ و چوب شد...! 💔
اتل متل سه روزه!💔
عمه گرفته روزه! 💔
عمه چقدر غریبه؟! 💔
خیلی دلم می سوزه...! 💔
اتل متل خبردار! 💔
تو چنگ دشمن انگار! 💔
مثل یه شیر زخمی! 💔
عمه شده گرفتار...! 💔
اتل متل خدایا ! 💔
تو این همه بلایا ! 💔
عمه مظلومه ام ! 💔
چیا کشید خدایا !💔
#شعر
#حضرت_رقیه