✍🏻خاطرهایازشهیدمحسنصاحبالزمانی
💬 نماز شب
◽️اومد بهم گفت : " میشه ساعت ۴ صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم ؟ "
ساعت ۴ صبح بیدارش کردم،
تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون ...🚶🏿♂
بیست إلی بیست و پنج دقیقه گذشت، اما نیومد... نگرانش شدم؛
رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کَنده و توش نماز شب میخونه و زار زار گریه میکنه !
◽️بهش گفتم : " مرد حسابی تو که منو نصف جون کردی!
میخواستی نماز شب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و میخوام داروهام رو بخورم ؟! "
◽️برگشت و گفت : " خدا شاهده من مریضم،چشمای من مریضه ، دلم مریضه ، من ۱۶ سالمه!
◽️چشام مریضه! چون توی این ۱۶ سال امام زمان (عج ) رو ندیده ...
◽️دلم مریضه! بعد از ۱۶ سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم .😭..
◽️گوشام مریضه! هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم ... "
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج