✅نان و نمک خدا!
در زمانی که محدث فرزانه و عالم گرانمایه، علامه محمد تقی مجلسی [۱] ۔ صاحب کتاب «روضة المتقین» - هنوز شهرتی نداشت، مردی که به ایشان ارادت داشت، به آن جناب عرض کرد:
▫️من همسایه ای دارم که از دستش به تنگ آمده ام، شبها افراد شرور و فاسق را در خانه اش جمع میکند تا مشغول عیش و نوش و شرابخواری و ساز و رقص بشوند، آیا میشود راه حلی پیدا کرد؟
علامه مجلسی فرمود:
▫️ امشب آنان را به میهمانی دعوت کن، من هم در آن مجلس حاضر میشوم.
آن مرد آنان را برای شام دعوت کرد، رئیس اشرار گفت: چطور شد که تو هم به جرگه ی ما در آمدی؟ مرد گفت: امری اتفاقی بود. اشرار همه خوشحال شدند که یک نفر دیگر به افرادشان اضافه شده است.
شب، علامه مجلسی پیش از همه وارد منزل آن مرد شد و در گوشه ای نشست، ناگاه رئیس اشرار با دار و دسته اش از در وارد شدند و نشستند.
چون علامه مجلسی را در مجلس دیدند، ناراحت شدند برای آن که علامه همجنس آنان نبود و به خاطر وجود او عیش آنان بر هم میخورد.
رئیس اشرار به قصد بیرون کردن علامه مجلسی از میدان، رو به ایشان کرد و گفت:
▫️روش شما بهتر است یا روش ما؟
علامه مجلسی پاسخ داد:
هر یک از ما ابتدا خواص و لوازم کار و روش خود را بیان کنیم، آن وقت ببینیم کدام روش بهتر است.
رئیس اشرار گفت:
▫️ این سخن منصفانه است. یکی از اوصاف ما این است که وقتی آنان و نمک کسی را خوردیم، به او خیانت نمی کنیم.
علامه مجلسی گفت:
من این سخن شما را قبول ندارم.
رئیس اشرار گفت:
این مسئله مورد قبول همه ی ما است.
علامه مجلسی گفت:
آیا شما هرگز زنان و نمک خداوند عالم را نخورده اید؟!
چون رئیس اشرار این سخن را شنید، تأملی کرد و یک مرتبه از جای خود حرکت کرد و رفت.
دار و دسته اش نیز همه پشت سر او از مجلس خارج شدند.
صاحب خانه به علامه مجلسی گفت:
▫️کار بدتر شد؛ چون اینها با قهر و غضب رفتند. علامه مجلسی گفت: کاری است که شده تا ببینیم بعدها چه خواهد شد.
صبح روز بعد، رئیس اشرار و دزدها به در خانه ی علامه مجلسی آمد و عرض کرد:
▫️سخن دیشب شما بر من اثر کرد، اکنون توبه کرده و غسل نموده ام. مسایل دینی را به من تعلیم بدهید.
و چنین بود که به سبب اخلاص و نفس گرم و مسیحایی) علامه مجلسی آن شخص از هدایت یافتگان شد.
----------
[۱]: پدر علامه محمد باقر مجلسی (صاحب کتاب معروف و گران سنگ بحار الانوار).
#به_کانال_قرآن_و_حدیث_بپیوندید 👇
🆔
@hajfathi_ir