ما آدمایی بودیم که دلمون نمیاومد کاسهی آش نذری همسایه رو خالی برگردونیم،
طوری بودیم که هرجا روی زمین نون میدیدیم برمیداشتیم فوتش میکردیم و میگذاشتیم روی طاقچهی تیر برق...
ما اگه غذامون خیلی خوشبو میشد حتما اون شب همسایه بغلیام باید از اون غذا میخورد.
چیشد که این شد حال و روزمون؟
مگه نمیگن آدما نون دل مهربونشون رو میخورن؛ ما به کی نامهربونی کردیم؟!