سلام "به زور خانه به تو بدهند..." مستاجر بودم و دائم هر سال از این خانه به آن خانه منتقل میشدم.مادرم هم‌نمیتوانست کارهایش را انجام دهد.او را به خانه آورده بودم و پرستاری میکردم. یک روز مادرم وضعیت فلاکت بار من را دید دستان لرزانش را بالا برد و به خدا گفت:"خدا یا کاری کن که کسی بخواهد خانه مجانی به پسرم بدهد و او نخواهد!" از این دعا خنده‌ام میگرفت و محقق شدنش را محال میدانستم. مادرم پس از چندی فوت کرد.شبی یکی از دوستانم با آقایی منزل ما آمد و به من گفت:"این آقا تهرانی است.امشب میخواد برگرده تهران! یه خونه داره که میخواد به یک نفر بدهد.از بین همه، خدا تو را در ذهن من آورد.بلند شو! همین امشب باید خونه باید به نامت بخوره!" به زور من را از خانه بیرون کشید و به دفتر محضر ثبت اسناد برد و خانه را مجانا به نامم زد و رفت.یادم به دعای مادرم افتاد...🌸 @hakeemaneh