↻اذانصُبـحبــهوَقـتحَلـب↻
وقتی رفتم گلزارشهدا یه اقایی داشت رد میشد دست گذاشت روی شونم بعد گرفت یه دونه از قطاب هایی که برده بودم را برداشت و گفت حالا نذرچیه منم براش گفتم قضیه رو گفت یه شهید بهت معرفی میکنم حاجتتو نداد سه شنبه بعدی بیا فلان جا هرچی دلت خواست بهم بگو