| 🍂 ✍🏻⌝ظهر یک روز آسمانی بود... در تکاپوی یک هدف بودیم دلمان آرزوی دیدن داشت و برای وصال صف بودیم تا که از راه میرسد اتوبوس ... جمع بودیم و ذکر میگفتیم دلمان بی قرار گلزار است از همین حال و فکر میگفتیم: <راه دوریست یزد تا کرمان آمدم تا که زائرت باشم حاج قاسم چقدر بی تابم تا بیایم مجاورت باشم> ناگهان بند انتظار گسست خادمی داد زد که برگردید دلمان آرزوی رفتن داشت باز فریاد زد که برگردید! چشم ها زود غرق باران شد آسمان غربت عجیبی یافت... آتش ودود و ازدحام و سپس شهر کرمان غم غریبی یافت! پر کشیدیم... روبه پایان، نه! داغداریم ما ، پریشان، نه! از قدم های راه عشق و جنون لحظه ی اندکی، پشیمان، نه! لحظه هامان دمادم عشق است راه ما راه پرچم عشق است افتخار مکتب ماست و همیشه معلمِ عشق است ⌞ ✍️| به قلم زهرا غلامی دانشجومعلم پردیس فرهنگیان فاطمه الزهرا 📌 تهیه شده در کنگره ملی شهدای دانشجومعلم؛ دبیرخانه استان 🖇کنگره ملی شهدای دانشجو معلم 🆔 @halif_media