من در این نه روز، میان انتظار، ترس، دلتنگی و بی خبری پیر شده ام. ثانیه ها و دقیقه های انتظار عذابم می دهند. علی بارها نشسته کنارم و گفته: « خبرش رو از بچه ها گرفتم. خوبه حالش » حاجی چند بار خیره نگاهم کرده و گفته: « دلت رو به خدا بده زن. ما از خدا گرفتیم این بچه ها رو. » ولی فایده ندارد. این حرف ها، برای خاموش کردن آتشِ دلِ من کار ساز نیست.
☘️ برشی از کتاب
#پسرم_حسین
#حسِ_خوبِ_خواندن
انتشارات حماسه یاران | ناشر تخصصی جهاد و شهادت
🇮🇷
@hamasehyaran