📚قسمت چهاردهم: 🔻سلام بر سرزمین آرزوها🔻 🔶امروز ، روز عید قربان است و ما اکنون به سرزمین منا رسیده‌ایم . آیا می‌دانی چرا این سرزمین را منا نامیده‌اند❓🤔 🔸وقتی که جبرئیل ، ابراهیم(ع) را به این سرزمین آورد به او گفت : «ای ابراهیم❗️هر چه می‌خواهی آرزو کن❗️» .۵۵ 🔶اینجا سرزمینی است که آرزوهای بزرگ برآورده می‌شود . 🔸پیامبر به سوی جَمَره یا همان شیطان بزرگ می‌رود تا بر آنجا سنگ بزند ، پیامبر هفت سنگ بر آن می‌زند و هر بار فریاد 💫اللّه اکبر او در همه جا می‌پیچد .۵۶ البته ما باید سنگ‌های خود را به آن ستونی که در وسط به عنوان نشانه ، نصب شده بزنیم ، اینجا سه ستونِ سنگی هست که به هر کدام از آنها جَمَره می‌گویند ، امروز فقط به یکی از آنها سنگ می‌زنیم ، 🔶امّا فردا و روز بعد از آن،باید به همه ستون‌ها سنگ بزنیم . می‌دانم دلت می‌خواهد داستان📖 جمَره را برایت بگویم . 🔸وقتی که خدا خواست ابراهیم(ع) را امتحان کند ، به او دستور داد تا فرزند دلبندش ، اسماعیل(ع) را به این سرزمین بیاورد و در راه او قربانی کند . 🔶ابراهیم(ع) همراه با اسماعیل به این سرزمین آمد ، شیطان سر راه او آمد و او را این‌گونه وسوسه کرد:👹 🔸«تو چقدر بی‌رحم هستی❗️ آیا می‌خواهی با دست خودت فرزندت را سر ببری ❓» . 🔶جبرئیل به کمک ابراهیم(ع) آمد و به او دستور داد که شیطان را با سنگ بزند .👊 ابراهیم(ع) سنگی برداشت و به سوی شیطان پرتاب کرد .👏 🔸او با زبان دل این‌گونه با شیطان سخن می‌گفت : 💫«تو می‌خواهی مرا وسوسه کنی تا دستور خدای خویش را انجام ندهم❗️من ، خود ، فرزند و هر چه که دارم را فدای خدا می‌کنم» .👌 💫همسفر خوبم❗️ 🔶از آن روز رسم شده است که حاجی به همان جایی سنگ بزند که ابراهیم(ع) به شیطان سنگ زده است .۵۵ 🔸حاجی با این کار خود ، به تمام وسوسه‌هایی که شیطان می‌کند ، سنگ می‌زند . 🔶آیا می‌دانی به عدد هر سنگی که به جَمَره می‌زنی خداوند گناهی از گناهان کبیره تو را می‌بخشد😃❓۵۶ 💫دوست خوب من❗️ 🔸اکنون دیگر موقع قربانی کردن است . 💫نگاه کن❗️پیامبر شترهایی 🐪را که از میقات همراه خود آورده است ، قربانی می‌کند ، علی(ع) هم شترهای خودش را قربانی می‌کند . 🔶کسانی که همراه خود قربانی نیاورده‌اند ، اینجا شتر یا گوسفندی را خریداری و قربانی می‌کنند .🐑 🔸پیامبر رو به مردم می‌کند و می‌گوید : «امروز روز قربانی کردن است ، اگر در نیّت خود خالص باشید وقتی خون قربانی به زمین می‌ریزد خدا تمام گناهان شما را می‌بخشد» .۵۹ 🔶چه مژده‌ای از این بالاتر❗️ اکنون پیامبر موی سر خود را می‌تراشد و مردم هم مانند او این کار را انجام می‌دهند ، البته تو خود می‌دانی که زنان فقط باید مقدار کمی از گیسوی خود را کوتاه کنند . 🔸اکنون همه ، حاجی شده‌اند ، قلب‌ها با بخشش گناهان پاک شده است . همسفر❗️مبارک باشد ، تو دیگر حاجی شده‌ای❗️ 🔶به مردم خبر می‌رسد که پیامبر می‌خواهد برای آنها سخن بگوید ، این لحظه بهترین موقع برای سخنرانی است . 🔸مردم جمع می‌شوند و منتظرند تا پیامبر سخن خود را شروع کند . 🔶پیامبر نگاهی به جمعیّت می‌کند و چنین می‌گوید : 🔸 «به سخنان من گوش دهید و بدانید من به زودی به دیدار خدای خویش خواهم شتافت ، ای مردم❗️ 🔶از ریختن خون یکدیگر خودداری کنید و مال یکدیگر را به حرام تصرّف نکنید ، بدانید که شما خدای خویش را ملاقات خواهید کرد و او از کردار و رفتار شما سؤل خواهد نمود ، من ، همه سنّت‌های روزگار جاهلیّت را زیر پای خود می‌نهم و آنها را باطل اعلام می‌کنم ، بهترین شما نزد خدا باتقواترین شماست ، هر ربا و بهره‌ای که در روزگار جاهلیّت بوده است ، پرداخت آن لازم نیست ، و هر خونی که در آن روزگار ریخته شده است باید فراموش شود و کسی دیگر به فکر انتقام نباشد ....»۶۰ 💫همسفر خوبم❗️ 🔸پیامبر می‌داند که بعضی از سنّت‌های عصر جاهلیّت در میان مردم باقی مانده است ، برای همین او با این سخنان خود ، همه آن سنّت‌های غلط را باطل اعلام می‌کند . 🔶سخنرانی پیامبر تمام شده است و او می‌خواهد به مکّه باز گردد تا طواف حج و بقیّه اعمال مکّه را انجام دهد . 🔸پیامبر سوار بر شتر خود می‌شود و به سوی مکّه می‌رود تا خانه خدا را زیارت کُند و اعمال خود را انجام دهد . 🔶من و تو هم باید همراه پیامبر برویم و اعمال خود را انجام دهیم . 🔸پیامبر بعد از انجام اعمال خود ، تصمیم می‌گیرد تا به سرزمین مناباز گردد ، زیرا بر هر حاجی لازم است که شب یازدهم ماه ذی الحجّه در سرزمین منا باشد .۶۱ 🔶می‌دانم که خیلی خسته هستی ،😰 خیلی راه رفته‌ای و طواف و سعی انجام داده‌ای ، امّا باید عجله کنیم و قبل از غروب آفتاب ، خود را به سرزمین منا برسانیم . 🔸دیگر راهی نمانده است❗️ نگاه کن ، 👀ما نزدیک منا هستیم ، همان جایی که باید قربانی کرد❗️ اکنون دیگر می‌توانی جایی را برای استراحت پیدا کنی . ... 🍃🌸🍃🌸🍃 @amoozeshmaaref