🔹شهداء هوایمان را دارند... شب ها تا دیر وقت در مدرسه آسیه کار می کردیم آخه چند روز دیگه بیشتر وقت نداشتیم تا مراسم یادواره شهدای محله، هر شب یکی از بچه ها یا خانواده ها بانی میشد تا به بچه های که اونجا کار میکردن یه شام مختصری میدادن اما اون شب هیچ کسی بانی نشده بود 🤦‍♂️ بچه ها غُر میزدن که چرا شام نمیاد، ولی خبر نداشتن که امشب از شام خبری نیست👋😐 ساعت ده و نیم یازده شب بود که یه خانم مسن اومد دم در مدرسه و یکی از بچه ها رو صدا زد یه صحبتی کردن و اون خانم رفت، رفیقمون که داشت با اون خانم صحبت می کرد اومد پیش ما، ولی یه حال خاصی داشت 🥹 گفتیم چی شده اون خانم چی کار داشت یه مکثی کرد و گفت، مادر شهید ایرج عنایتی بود یه مقدار پول آورده بود، گفتیم شاید مثل هر سال خواسته به یادواره کمک کنه، ادامه داد و گفت : مادر شهید گفته، خوابیده بودم که پسرم اومد به خوابم گفت مادر بچه ها توی مدرسه دارند برای یادواره شهدا کار می‌کنند، گرسنه هستند برو برایشان غذا درست کن، من از خواب بیدار شدم دیدم که نمیتونم غذا درست کنم الان این پول رو آوردم تا بروید خودتون یه چیزی بگیرید بخورید.اون شب شام مهمان شهید ایرج عنایتی بودیم👌😭 📎ما معتقدیم پابه پای ما شهدا کمک می کنند. آنها حضور دارند و خودشان کار را به جلو می برند ... @hamedrajabi110