. یک نه از جرم و عِقاب خود می‌ترسم نه از کمی ثواب خود می‌ترسم بیش از همۀ عذاب‌ها، در دل قبر از چهرۀ بی‌نقاب خود می‌ترسم دو يك عده پياده‌های دائم در رنج يك عده سواره‌های سرمست از گنج بازی‌ست جهان و همه یک جا جمعند سرباز و وزیر و شاه، بعد از شطرنج سه عارف بود و رسالۀ توحیدش واعظ بود و بشارت و تهدیدش از گمشدۀ خویش _خدا_ می‌گفتند آنی که شهید آشکارا دیدش چهار بی‌خواب پی هم‌نفسی می‌گردد بی‌تاب پی دادرسی می‌گردد انگار که هر شب آسمان، ماه به دست تا صبح به دنبال کسی می‌گردد 📍@HamedTooni