حسن قنبری بخش دو ❓ از من سوالی پرسید و خیلی جدی گفت: قنبری مشکلی داری؟ اتفاقی افتاده؟ انتظار پرسیدن این سوال را نداشتم اما خیلی قاطعانه به من گفت: بگو ببینم قنبری عاشق شدی؟ 😅در همان لحظه خشکم زد و از طرفی بلند بلند شروع به خنده کردم و واقعاً شگفت زده شده بودم و گفتم نه استاد فقط مقداری بیشتر از قبل می‌خوابم و کمی خسته‌ام. سری تکان داد و گفت: چون حال ات برام مهم بود پرسیدم و گر نه قصد دخالت نداشتم. من هم در جواب گفتم البته من یک معذرت خواهی به شما بدهکارم که سر کلاس خوابیدم. چیزی نگفت و سر تکان داد و خندید و رفت. گذشت و هفته بعد روز دوشنبه زنگ اول با او کلاس داشتیم، وقتی که به سر کلاس آمد گفت: همیشه این نکته را از من به یادگار داشته باشید که با بچه‌ها طوری رفتار کنید که دوست دارید دیگران با خودتان آنطور رفتار کنند، همان قدر نرم و لطیف همان قدر آسان گیر! _‌⁩ همیان ‌_____________ آنچه به کار آید برای معلمان، مربیان و فعالان فرهنگی سایت | اینستاگرام | ایتا | بله