از میرزا اسماعیل دولابی نقل شده؛ وقتی حضرت رضا علیه‌السلام وارد نیشابور شدند، هر یک از علما و شخصیتهای سرشناس از حضرت تقاضا کردند مهمان آن‌ها شوند و به خانه‌ی آن‌ها تشریف ببرند. حضرت فرمودند: من افسار شتر را رها می‌کنم، در هر منزلی که شتر زانو زد و نشست، من به آنجا می‌روم. یک پیرزن فقیر وقتی این را شنید، به خود گفت شاید شتر حضرت جلوی خانه‌ی من زانو بزند و حضرت به خانه‌ی من تشریف بیاورند، لذا خانه‌اش را آب و جارو کرد و سماورش را آتش کرد و به انتظار نشست. شتر حضرت علیه‌السلام جلوی خانه‌ی همین پیرزن زانو زد و اما رضا مهمان او شدند. قربان این «شاید» که از هزارها یقین بهتر است. این «شاید» مال محبّت است. محبّت چیست که شایدش از یقین بهتر است؟ 🌹خانه‌ی دل آب و جارو کنیم، شاید ... 🤲 التماس دعا 🤲 پی‌نوشت: متن از کتاب مصباح الهدی، صفحه ۱۱۳ 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4