این بخش از سخنرانی ۸ خرداد ۱۴۰۳ سید حسن نصرالله در مراسم ختم مادر مرحومه‌شون (ره) خیلی جای کار داره. زیادی داره و میشه در موردش کلی فکر و بحث کرد ... با هم بخوانیم؛ ------------------------ مِنَتی که مادر و پدرمان بر ما، من و برادران و خواهرانم دارند، قابل بیان نیست. ما در حومه‌ای از کمربندهای فقر و فقرا در شرق بیروت، به نام محله‌ی شرشبوک در همسایگی منطقه‌ی کرنتینا به دنیا آمدیم و تقریبا ۱۵ سال در آن زندگی کردیم. در حومه‌ی ما هیچ مسجد، نمازخانه، روحانی، فعالیت مذهبی و در مدرسه‌ی ابتدایی، راهنمایی و متوسطه‌ای که می‌رفتیم هیچ درس دینی‌ای وجود نداشت، اما به برکت این پدر و مادر، خداوند بر ما منت گذاشت و ما را به ایمان و تدین راه نمود و از کودکی نماز، روزه، تلاوت قرآن و خداترسی را آموختیم. در این محیط دور، بی‌گانه یا بی‌طرف نسبت به هر چیز مرتبط با دین، تدین یا فعالیت‌های دینی بزرگ‌ترین نعمت پس از وجود و واسطه‌های وجود یعنی پدر و مادر، نعمت ایمان است. به برکت و فضل ایشان، خداوند متعال به ما منت گذاشت و این نعمت را به ما بخشید. همچنین نعمت وابستگی به خط سیاسی که در آن قرار داشتیم و همچنان قرار داریم. ما در آن حومه هیچ کس را نمی‌شناختیم و هیچ کس به دیدن ما نمی‌آمد. یک حومه‌ی فقیر، دور و جدا افتاده بود. حتی اگر کسی می‌خواست یارگیری سیاسی کند، حومه‌ی شرشبوک آخرین گزینه‌اش بود. اما پدر و مادرم ما، من و برادران و خواهرانم را که بچه‌های کوچک ۹، ۱۰ یا ۱۲ ساله بودیم با حضرت امام موسی صدر آشنا و ما را عاشق او کردند. عکس او در مغازه و خانه جلوی چشم ما و منشش همواره بر زبان آن‌ها بود. از جایگاه تربیتی، پدرانه و از آغاز به مکتب، خط و جنبش او پیوستیم و هنوز هم همان است. حال چه من و برادرانم در حزب الله باشیم و چه در جنبش امل. ------------------------ این رو مقایسه کنیم با رویه‌ای که این روزها در تعلیم و تربیت رسمی و غیررسمی و محیط خانه، محل توجه هست. در موردش بیشتر صحبت می‌کنیم ... 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4