برای شهید یحیی سنوار
.
نمی دانم تاکنون با هلی شات کار کرده اید یا نه. از فیلم گرفتن تا بلند کردن و حرکت دادنش . همه داستان های خودش را دارد. از آب و هوا گرفته تا مراقبت در برخورد با اشیاء. خلاصه که آخرش هم باید کلی تلاش کنی تا یک تصویر از هلی شات بگیری، چه برسد که بخواهی وسط جنگ تصویر بگیری.
.
همه ی عمرت را بدون تصویر کار می کنی، حتی در آخرین ساعت های زندگی هم در خانه ویرانه و زخمی نشسته ای و از هیاهوی دنیا به دوری. اما وقتی خدا بخواهد برای ما حجت و مسیر هدایت را نشان بدهد ، همه ی امکانات تصویر برداری را به دست دشمنی که نمی گذارد هیچ تصویری در بیاید ، می دهد و تصویر را جهانی می کند. آن هم تصاویری با بهترین دوربین ها، با هلی شات و دوربین های مختلف در وسط جنگ و به دور از هیچ رسانه و مردمی. آن هم تصاویری که هر کدام پر از روایت است. من این را معجزه می دانم هرچند تاریخ یادش می رود این معجزات را ثبت کند.
.
راستش را بخواهید من توحید را در برهان علیت و نظم و... یاد نگرفتم. عظمت توحید را در میدان و سختی های مختلف با همه وجودم درک کردم. اما میدان ما کجا و ابوابراهیم کجا . به یقین ابوابراهیم که همه عمر در میدان رزم و جهاد بوده ، همه وجودش توحیدی شده است . او جز توحید و خدا چیزی نمی دید. این را میشود از مهمترین کلید همراه یک مجاهد که همراهش بود فهمید.
.
حاج قاسم عزیز ما یکی از وسایلی که همیشه همراهش بود یک دفترچه روضه و دعا بود. در کنار همه ی وسایل یک رزمنده، دفترچه دعا و توسل کلید راه مقاومت و مونس یک مجاهد است. کلیدی که هر جا بود آنجا را بهشتی کرد. چیزی که دشمن نفهمید چقدر در جنگ ها اثرگذار است همین است. حال این کلید در جیب حاج یحیی ماندگار شد.
.
راستش را بخواهید من وقتی وسایل ابوابراهیم را دیدم ، دفترچه دعا و اذکارش بیشتر به چشمم آمد. ابوابراهیم چریک نبود، عارف بود. عاشق بود. من یقین دارم آن موقع که بر روی صندلی تکیه کرده بود و بدن مجروحش را به سختی جا به جا می کرد ، لب هایش به ذکر مشغول بود. من یقین دارم آخرین ساعت ها، رو به آسمان کرده بود و می گفت ای معشوق هستی ، عاشقی و آوارگی ام را می بینی که همه ی اینها برای توست. می بینی برای راه تو خانه به خانه و سنگر به سنگر جنگیده ام. حال اکنونم را می پسندی ؟ که اگر میپسندی من را هم به رضوان و حریم خودت راه بده.
.
من یقین دارم آن موقع که چوب را برداشت و به سمت پهباد تصویری پرتاب کرد ، فقط دنبال مقاومت نبود. ناراحت بود چرا آمده و خلوتش را با معشوق خراب کرده، چرا آمده و دارد فیلم می گیرد از کسی که عمری بدون فیلم و تصویر جهاد و عاشقی کرده و همه ی داشته اش را برای معشوق گذاشته است.
.
ابوابراهیم بت های دشمن را شکسته بود ، از آتش شان هم هراسی نداشت. نمرودهای روزگار هم هر چه هیزم داشتند ریختند اما خدا برای او آتش را گلستان و بهشت کرد. شد حجت خدا. شد تصویر و نماد مقاومت. و برای همیشه در قلب ها و فکر ها و جان ها و تاریخ ماندگار شد.
دلمان ابوابراهیم شدن میخواهد...
.
رشته ای بر گردنم افکنده دوست
می کشد آنجا که خاطر خواه اوست.
✍ حامد تقدیری
۴ آبان ۱۴۰۳
☘️کانال تحلیلهای اقتصادی دکتر حمیدرضا مقصودی
@hamidrezamaghsoodi