💠 مغالطه جایگزین این مغالطه را بارها شنیده‌اید: اگر "نظامِ" "سرمایه‌داری" و "کمونیزم" بد است، باید بگوئید نظامِ جایگزینِ اسلامی‌تان چیست؟ در این یادداشت به طور اجمالی به این سوال بسیار مهم خواهیم پرداخت که چرا این سوال کاملا غلط و ناشی از عدم درک مفهوم نظام، سرمایه‌داری، کمونیزم و اسلام است؟ اولین اشکال این سوال این است که "شرطِ لازم" نقدِ یک پدیده، ارائه جایگزین نیست. مثلا من می‌گویم خودت را از بالای پشت‌بام پرت نکن! شما می‌گویی خب چکار کنم؟ راهکار جایگزین‌ات چیست؟ در حالی‌که همان "از بالای پشت بام نپریدن" بخشی از راهکار است. یا مثلا می‌گویم ظلم نکن. شما نمی‌توانی بگویی راهکار عادلانه شما چیست؟ ظلم نکردن و جلوی ظلم را گرفتن خودش بخش مهمی از عدالت است. اما اشکال دومی که این پرسش دارد مربوط است به درک اشتباه از مفهوم نظام یا سیستم. برای درک بهتر خودرو را به عنوان یک سیستم در نظر بگیرید. فرض کنید می‌خواهیم یک خودرو بسازیم. قبل از هر چیز باید مبنای حرکتش را مشخص کنیم؛ مبنای حرکت خودرو تبدیل انرژی گرمایی به مکانیکی‌ست یا انرژی خورشیدی به مکانیکی؟ اگر اولی‌ست پدیده‌ای به اسم موتور در این سیستم مورد نیاز خواهد بود. اما اگر "سیستم" ما بر مبنای دوم باشد اساسا چیزی به اسم موتور ندارد. کاربراتور و سیلند و پیستون و سوپاپ و ... ندارد. در مثال بالا می‌توانید به جای خودرو بگذارید نظام اقتصادی و به جای موتور بگذارید بانک، بورس، بیمه و... "لزوما" یک سیستم اقتصادی نباید دارای چنین پدیده‌هایی باشد. فلذا این پیش‌فرض که اگر بخواهیم یک نظام جدید پیشنهاد بدهیم باید به ازای تک تک اجزاء سیستم قدیمی هم جایگزین داشته باشیم از اساس غلط است. ممکن است در سیستم جدید یک جزء اصلا نیاز نباشد و اجزاء جدیدی با ماهیت کاملا متفاوت ایجاد شود. اما خودِ نظام چه؟ آیا نظام سرمایه‌داری نئولیبرال، نظام سرمایه‌داری دولتی، نظام سوسیالیستی، نظام کمونیستی، نظام سوسیال دموکرات و انواع و اقسام نظام‌های اقتصادیِ بومی شده، ابتدا روی کاغذ با تمام جزئیات نوشته و طراحی شده‌اند؟ یا ابتدا بر اساس اهداف کلانِ تمدنی، شروع به حرکت کرده و بر اساس "ایدئولوژی‌"های خود مسائل پیش روی خود را حل نموده‌اند؟ آنچه نیاز داشتند را بوجود آوردند یا اگر نیاز نداشتند حذف کردند. دقت شود که این، تازه در سطح نظام‌سازی است که جزئی از مساله تمدن‌سازی‌ست. بنابراین اگر کسی می‌گوید اسلام، نظام اقتصادی ندارد، به طریق اولی باید بگوید تمدن اسلامی هم نداریم. مگر می‌شود هم با سرمایه‌داری لیبرال و کمونیسم جنگ داشت و شعار نه شرقی نه غربی داد، اما همزمان تمدن اسلامی را مبتنی بر نظام اقتصادی لیبرال سرمایه‌داری یا کمونیسم بنا کرد؟ در حقیقت نه مارکس در مانیفست کمونیزم یا حتی کتابهای دیگر خود، مثل Capital نظام اقتصاد سوسیالیستی را طراحی کرده بود و نه آدام اسمیت با ثروت ملل سرمایه‌داری امروز را با جزئیاتش بعنوان جایگزین نظام قبل از خود نگاشته بود. بلکه هر دو فقط اصول و کلیاتی را طرح کردند که البته اسلام در این زمینه، بسیار جلوتر از سرمایه‌داری و کمونیزم است. نه تنها آثار بزرگانی چون شهید صدر، شهید بهشتی، شهید مطهری و امامین انقلاب و ...وجود دارند که حتی قرن‌ها قبل از آدام اسمیت مبانی نظام اقتصادی اسلام را اندیشمندان بزرگ اسلامی نوشته‌اند که از جمله‌ی آنها می‌توان به قطب‌الدین شیرازی اشاره کرد. (ر.ک جلسه 5 تدریس تاریخ اندیشه‌های اقتصادی-پرفسور مسعود درخشان). آن قدری که هیوم و آدم اسمیت و جان لاک و مارکس و ... در اصول و مبانی بحث کردند، ده‌ها برابرش را اندیشمندان اسلامی تولید کرده‌‌اند. اما چرا این اندیشه‌ها روی زمین تبدیل به نظام اقتصادی نمی‎شود؟ در حقیقت برای ساخت یک نظام، باید سه سطح را در نظر بگیریم: اول اصول و مبانی کلی که مهم‌ترینِ آنها نظریه عدالت و به تبع آن مالکیت، ساخت قدرت، نقش خدا، مردم و حکومت در آن نظام است. مبنای متفاوت در دو نظام مختلف، باعث می‌شود از اساس وجود یا عدم یک پدیده نیز مورد سوال قرار بگیرد چه برسد به شکل و شمایل آن. در سطح اصول و مبانی به خصوص در نیم قرن اخیر بحث‌های فراوان و بسیار ارزشمندی شکل گرفته که با وجود اختلافات طبیعی کاملا در این سطح کفایت می‌کند برای حرکت در مسیر نظام‌سازی. توجه شود که اختلافات علمی و نظری در درون یک مکتب کاملا طبیعی و پذیرفته شده است. اما در مقام اجرا با وجود تشکیل حکومت اسلامی و وجود ولی فقیه اختلاف معنایی ندارد. کسی نمی‌تواند ادعا کند که ایجاد نظام اقتصادی مبتنی بر اندیشه اسلامی، از شکل‌گیری اصل انقلاب اسلامی سخت‌تر و پیچیده‌تر است. فقط به طور طبیعی، ورود انقلاب به عرصه‌های مختلف مساله‌ای است که متوقف بر زمان است. ادامه: https://eitaa.com/h_abasifar/1169