هدایت شده از دانش حیاتی
🌱بسم الرب الحکیم🌱 ✍ ملازمهٔ لیبرالیسم و آگنوستیسیسم: یک اعتراف مغتنم! 🔹یکی از مبانی معرفتی لیبرالیسم—مکتبی که صورت‌های فلسفی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی دارد— آگنوستیسیسم (agnosticism) است. آگنوستیسیسم را لفظاً می‌توان به مذهب تعطیل یا نادانست‌گرایی یا ناشناخت‌گرایی ترجمه کرد (ترجمه مشهور اما غیردستوری آن «ندانم‌گرایی» است) که حال فرد یا مکتبی است که از شناخت موضوعی ابراز عجز جدی کند یا شناخت را محال بداند. از لحاظ تاریخی آگنوستیسیسم اغلب معطوف به موضوعات فلسفی و الهیاتی (وجود خدا، هدف و معنای حیات و ماهیت انسان) مطرح بوده است. ⚔ مشخصاً در طلیعهٔ عصر مدرن از قرن شانزدهم بود که قصور جریان‌های مذهبی و فکری اروپا از توافق بر سر مسائل الهیاتی —که نهایتاً سر از جنگ‌های مذهبی خانمان‌سوز نیز در آورد— باعث شیوع شکاکیت‌گرایی (skepticism) و آگنوستیسیسم در بشر اروپایی شد. 💡نکتهٔ بسیار مهم و مربوط به ما نحن فیه این هست که لیبرالیسم ناگزیر پاسخی حقوقی و سیاسی به این وضعیت تعلیق و بحران معرفتی بود. سکولاریسم که خود از شؤون لیبرالیسم بود، با اعلام لاینحل بودن اختلافات فِرق مسیحی حکم به اخراج حُکام دینی (حالا فرقه‌ای) از حکومت کرد و از مسیحیت جز ما یتفق علیه یعنی اعتقاد به خدا، عیسی علیه السلام و لفظ کتاب مقدس را به عنوان مذهب رسمی نپذیرفت و گرچه لیبرال‌های پروتستان مانند هم‌کیشان کاتولیک خود در دورهٔ جنگ‌های صلیبی و دورهٔ استعمارگری اسپانیا و پرتغال، از رویکرد تکفیری مسیحیت نسبت به دیگر ادیان نهایت استفاده را بردند، اما با گسترش الحاد از قرن نوزدهم، ناشناخت‌گراییِ زیربنای لیبرالیسم توسعهٔ بیشتر پیدا کرد و به خود خدا و اخلاق مسیحی گسترش یافت، چنان که لیبرالیسم تبدیل به پایگاه سیاسی همهٔ جریان‌های لامذهب، آتئیست و آگنوستیک از جمله حتی مارکسیست‌های غیرکمونیست شد! 🔹آنچنان که در خاطرم هست، تاریخ اندیشهٔ سیاسی کمبریج به ملازمهٔ لیبرالیسم با اگنوستیسیسم تصریح داشت آنجا که می‌گفت لیبرالیسم در شرایط عدم توافق جوامع بشری بر ارزش‌های بنیادی، ضامن حداقل ارزش‌های مورد اتفاق است یعنی آزادی فردی و رفاه مادی. 💡البته از نظر ما روشن است در وضعیتی که ارزش‌های الهی و دینی انکار یا مجهول شوند، اغراض دنیایی و ارزش‌های مادی در جامعه انگیزهٔ غالب خواهند شد و این وضعیت بیش از همه به نفع آن‌ها است که در شرایط هرج و مرج معرفتی و اخلاقی، می‌توانند گوی سبقت را در رقابت بی‌رحمانهٔ مادی از دیگران بربایند. طبق این تحلیل، جامعهٔ طبقاتی سرمایه‌داری با تمام ضایعات و مظالمش فقط خروجی اجتماعیِ بحران معرفتی بشر مدرن است و لیبرالیسم هم توجیه‌کنندهٔ این وضعیت در سطح حقوقی، سیاسی و اقتصادی است. ↩️ لذا با توجه به توضیحات بالا، صحبت آقای مسعود نیلی، یکی از پدران نیولیبرالیسم در ایران، در بارهٔ عدم اولویت اخلاق در تصمیمات اقتصادی و مشخص نبودن معنای «انسان خوب»، اصلاً مایهٔ تعجب نیست و صرفاً بیانی از آگنوستیسیسمِ منطوی در تمام اَشکال لیبرالیسم است. آنچه مایهٔ تعجب و تأسف است این است که طیفی از درس‌خوانده‌های لیبرال-آگنوستیک که خودشان به حیرت و سرگردانی خودشان در مسائل فلسفی، الهیاتی و ارزشی اذعان می‌کنند سه دهه است که برای جمهوری اسلامی که دارای مبانی صریح الهیاتی و ارزشی و تحت رهبری یک عالم دینی است برنامه‌ریزی می‌کنند! 😐 📚 لذا بطلان این تصور که دانشمندان علوم اجتماعیِ آگنوستیک می‌توانند برای تمدن اسلامی برنامه‌ریزی کنند در نظر و عمل اثبات شده است. این طایفه خود بخشی از مشکل هستند نه راه‌حل. این وضعیت بدون تحول در علوم انسانی قابل حل نیست و لازمهٔ این هم ورود فقها، الهی‌دانان و متافیزیسین‌های مسلمان به علوم اجتماعی است.* جمهوری اسلامی هم دیر یا زود باید این برنامه‌ریزان آگنوستیک را بازنشست کند. —————— * ضمناً اتفاقاً این دقیقاً همان رویکردی است که این حقیر در کانال دانش حیاتی پیگیر هستم: منظر فلسفی و الهیاتی به مسائل اجتماعی @criticalknowledge 🧬 دانش حیاتی