بچه که بودم فکر میکردم در روزهای
اول محرم یک جنگ درگرفته و هر روز
یک نفر به شهادت رسیده و فردا نفر
بعدی ...
فکر میکردم علیاصغر را روز
هفتم کشتهاند ، علیاکبر را روز هشتم
حضرت عباس را روز نهم و روز دهم
هم امام حسین علیه السلام ...
در همان عالم کودکی فکر میکردم چه
مصیبت بزرگی است اینکه هرروز یک
عزیز از دست بدهی و فردا هم منتظر
داغ دیگری باشی ، اما کم کم فهمیدم
همه را یک صبح تا غروب کشتهاند
"مصیبت بزرگتر شد"
تصور کن تا میایی برای یکی اشک بریزی دیگری عازم میدان است ... امان نفس کشیدن نمیدهد این داغها! حالا فکر کن
اگر قرار بود عاشورا را فقط گریه کنی
دق میکردی ...
اینجاست که امام مونسی دلسوز است و نمیگذارد تو با داغش جان بدهی ، برای غمش هم بساط پهن میکند و بزم اشک به راه میاندازد تا تو وسعت این مصیبت را یکجا نچشی و آرام آرام آمادهی
عاشورا شوی ...
آرام آرام اشک بریزی تا عصر روز دهم خسته
باشی و نفهمی چه گذشت...
#حس_نگر |
عضوشوید