مورخ مشهوری چون مسعودی، در كتاب مروج‌الذهب می‌نويسد: يكی از اهالی كوفه سوار بر شتر نر خود به دمشق رفت. يكی از مردم دمشق با او به نزاع برخاست و ادعا كرد: «اين شتر ماده متعلق به من است و تو آن را از من گرفته‌ای». آن دو نفر براي قضاوت نزد معاويه رفتند. شخص دمشقی پنجاه شاهد آورد و همه آنها شهادت دادند كه اين ناقه از آن اوست. پس معاويه به ضرر شخص كوفی حكم داد و دستور داد تا شتر را به آن دمشقی بدهند. آن شخص كوفی گفت: «خدا خيرت دهد! اين شتر نر است، نه ماده». معاويه گفت: «اين ‏حكمی است كه صادر شده». پس از آن كه مردم پراكنده شدند، معاويه شخص كوفی را فراخواند و قيمت شتر او را پرسيد و دو برابر آن را به او داد و گفت: «برو به علی بگو من با صد هزار نفر كه شتر ماده را از نر تشخيص نمی‌دهند، با او می‌جنگم.» مسعودی می‌افزايد: «پيروی شاميان از معاويه به آن حد رسيد كه در هنگام حركت به سوی صفين، وی نماز جمعه را در روز چهارشنبه برپا كرد و کسی اعتراض نکرد!» اما سئوال این است که مردم را چه شده بود که اینگونه مسخ معاویه شده بودند و بدیهات را تشخیص نمی‌دادند؟! در پاسخ به این سئوال گفته‌اند که جامعه شام آن روز، عبارت بود از مردمانی که پس از وفات پيامبر (ص) و در دوره خليفه اول توسط یزید بن ابی سفیان مسلمان شده و پس از او به برادرش معاويه بن ابی سفيان، ولايت يافته بودند. مردمی كه به دست اين دو مسلمان می‌زیستند، مي‌پنداشتند كه فهم و اسلام خود را از معاویه و فرزندان ابی‌سفیان دارند و او را رابط خود با اسلام می‌دانستند. بدين ترتيب شام به ميزان زيادی در همان جاهليت پيش از اسلام به سر می‌برد و معاويه نيز از این شکاف به خوبی در راستای اهداف پلیدش استفاده می‌کرد. امير مؤمنان علي (ع) در صفين خطاب به سپاهيانش فرمود: «آگاه باشيد! معاويه گروهی از گمراهان را همراه آورده و حقيقت را از آنان پوشانده است تا كوركورانه گلوهاشان را آماج تير و شمشير كنند». کانال داستان بچه‌های مدرسه 👇 @hamkalam