می گویند تیمور لنگ مادر زادی لنگ بود و یک پایش کوتاه تر از دیگری بود.
یه روز همه ی سرداران لشکرش را گرد تپه ی پوشیده از برف که بر فراز تپه یک درخت بلوط وجود داشت، جهت مشخص نمودن جانشینش جمع کرد
سردارانش گرد تپه حلقه زده بودند...
تیمور گفت : همه تک تک به سمت درخت حرکت کنند و هرکس رد پایش یک خط راست باشه ، جانشین من میشه....
همه این کارو کردند و به درخت رسیدند، اما وقتی به رد پای بجا مانده روی برف پشت سرشون نگاه میکردند، همه دیدند درسته که به درخت رسیدند ولی همه زیگزاگی و کج و معوج...
تا اینکه آخرین نفر خود تیمور لنگ به سمت درخت راه افتاد و در کمال تعجب با اینکه لنگ بود در یک خط راست به درخت رسید
ایراد سردارانش چه بود که نتونستند مثل تیمور در یک خط راست حرکت کنند و جانشینش شوند؟؟؟!!!!!
در قصه ی تیمور لنگ وقتی راوی علت را از خود تیمور جویا می شود تیمور در پاسخ می گوید:
هدف رسیدن به درخت بود
من هدف را نگاه میکردم و قدم برمیداشتم اما سپاهیانم پاهایشان را نگاه میکردند نه هدف را...
همیشه در زندگی خود هدفمند باشیم نه پابند....
https://eitaa.com/hamkalam