يکي نزد حکيمي آمد و گفت:
خبر داري فلاني درباره ات چه قدر غيبت و بدگويي کرده
حکيم با تبسم گفت:
او تيري را بسويم پرتاب کرد که به من نرسيد؛
تو چرا آن تير را از زمين برداشتي و در قلبم فرو کردي؟
يادمان نرود هيچوقت سبب کينه و کدورت دیگران نشویم
کانال داستان بچههای مدرسه 👇
@hamkalam