🛑 شهدا چه خوش از این دنیا پر کشیدند و رفتند، ما جا مانده ها را دعا کردند و رفتند 🌹 ، نوجوانی که دلش برای دفاع از دین و ملت و امامش، می تپید، را انتخاب کرد به عنوان زیباترین راه، ولو اینکه به قیمت جدا شدن از همرزمش باشد. 📘 دیدم که جانم می رود ✏️ به قلم: حمید داوود آبادی 🖨️ انتشارات شهید کاظمی 👌 وچه زیبا، آقای حمید داوود آبادی در این کتاب، این رفاقت خودش و شهید مصطفی را برایمان تعریف کرده است، رفاقتی که خیلی شیرین است و و نام این کتاب را هم به یاد سخت‌ترین لحظه‌ این رفاقت گذاشته است: «دیدم که جانم می‌رود» 📘 این کتاب، یکی از با ارزش ترین کتابهایی است که تا الان، در حوزه ، مطالعه کردم. 📜 برشی از کتاب: شروع کرد خوابی را که دیشب دیده بود، برایم گفت. خوابش حکایت از آن داشت که بعد از ظهر امروز به شهادت می‌رسد. کم کم لحن حرف‌هایش عوض شد و شروع کرد به نصحیت و توصیه. وصیت شفاهی‌اش را کرد. حرف‌هایی زد که برای من خیلی جالب بود. مخصوصاً در پاسخ به این سوالم که: مصطفی، تو شهادت رو چگونه می‌بینی؟ در حالی که دست‌هایش را به دور خود پیچیده بود و فشار می‌آورد، ناگهان آن‌ها را باز کرد و نفس عمیقی کشید و گفت: شهادت رهایی انسان از حیات مادی و یک تولد نو است. شهادت مانند رهایی پرنده از قفس است. @hamkhaniketab