┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📝
مشقی از زندگی شهید هفته
شهید جهان آرا فردی مهربان، مردمدار و شوخ طبع بود. با هر گروه سنیای که مینشست، مثل همان گروه سنی رفتار میکرد. اگر با خالههایم که همگی مسن هستند همصحبت کنید، میبینید که همه، خاطرات خیلی خوبی از او دارند؛ چون آدمی بود که خیلی مثبت رفتار میکرد. همه او را خیلی دوست داشتند. هیچ کدام از برادرهایم مثل محمد نبودند که با همه بجوشند ولی او با همه خوب بود و به همه محبت میکرد. مرتباً به ما خواهرها کتاب میداد تا مطالعه کنیم و بینش اعتقادیمان بالا برود. او به همه چیز توجه داشت.
دامادم میگوید شبهایی که در خرمشهر مستقر بودیم، یک شب نوبت سیدمحمد بود که دو ساعتی پاس دهد، علیرغم وضع جسمی نامناسب عازم محل نگهبانی شد، در همان حال فردی از بچه های بسیجی با او همکلام میشود از او میپرسد جهان آرا کیست؟ تو او را میشناسی و سیدمحمد جواب میدهد پاسداری است مثل تو، او میگوید نه جهان آرا 45 روز است که با تعداد کمی نیرو جلوی دشمن را گرفته است و سیدمحمد جواب میدهد گفتم که او هم یک پاسدار معمولی است، فردای آن روز آن فرد برای گرفتن امضا برگه مرخصی اش راهی اتاق فرماندهی میشود میبیند که او همان پاسدار در حال پاس شب گذشته است.(به روایت پدر شهید)
همکارانش معتقدند او فرمانده سپاه خرمشهر بود، اما مثل یک سپاهی عادی رفتار میکرد، آنها میگویند وقتی اسلحه به خرمشهر میبردیم و آنجا خالی میکردیم جهان آرا اصلاً خسته نمیشد. به او میگفتند تو چرا خسته نمیشوی و او پاسخ میداد، وقتی که در رژیم سابق زندگی مخفی داشتم برای کسب درآمد در کوره های تهران آجر بار میکردم در حالیکه روزه هم بودم، اگر بدنم مقاومت دارد از بابت آن روزها است.(به روایت پدر شهید)
جانباز عزیز جنگ، برادر محمد نورانی در این باره می گوید: وارد حیات مدرسه شدم. بوی باروت شدید می آمد. در داخل ساختمان دیدم قتلگاه روز عاشورا است. همین طور بچه ها در خون خودشان می غلطند. اسلحه ام را برداشتم آمدم بیرون، شهید جهان آرا تازه رسیده بود. گفتم: دیدی همه بچه ها را از دست دادیم! در حالی که شدیداً متأثر شده بود، مثل کوه، استوار و مصمم گفت: اگر بچه ها را دادیم اما امام را داریم، ان شاء الله امام خمینی(ره) زنده باشد." سر خم می سلامت بشکست اگر صبوحی"
روزهای آخری که شهر در حال سقوط بود، محمد آمد و به بچههای رزمنده گفت: شهر در حال سقوط است، هم اسلحه نداریم و هم نیرو کم داریم. هر کس میخواهد برود(برق هم نبود) بچهها، شب است و تاریک است، هیچ کدام از هم نمیپرسیم که کی رفته و چرا رفته، هر که میخواهد برود! آن شب هیچ کس نرفت، همه ماندند، تا فردا باز هم بجنگند.
#قارعه
#شهید_محمد_جهان_آرا
#هفته_چهاردهم #پویش_مشق_نور #همقدم_با_قرآن #سفیران_قرآن
🔻با ما همراه باشید:
@hamqadam_ba_quran