معرفی کتاب مسیر رستگاری 🌱
بریده ای از کتاب:
پدرم پزشکیار بود. همهکاره بیمارستان. آن زمان، حوالی سالهای ۱۳۳۰ را میگویم، نه پرستار بهاندازه کافی بود و نه پزشک. چه رسد به پزشک متخصص. بیمارستان خمینیشهر، سِده آن زمان، کارش را با پدر من شروع کرد. یک پزشکیار بود و یک بیمارستان؛ یک بیمارستان بود و کل جمعیت خمینیشهر و اطراف. همه بار رسیدگی به بیماران روی دوش او بود. همین بود که مجبور شد از نجفآباد به اصفهان نقلمکان کند و در خیابان صارمیه خانه بگیرد. صارمیه به خمینیشهر نزدیکتر بود. آن موقع پدرم تازه ازدواج کرده بود. من توی همین خانه به دنیا آمدم: سال ۱۳۳۳. اسمم توی شناسنامه محمد است ولی همه بهزاد صدایم میکنند. یک سال بعد هم برادر کوچکترم، مسعود، به دنیا آمد. خیلی با هم مأنوس بودیم. هم شیطنتها و بازیگوشیهایمان زبانزد اطرافیان بود، هم هوش و استعدادمان.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#رزمنده_دکتر_محمد_رستگاری 🕊🌱
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada