🏴عاشق پاک باخته؛ مسلم بن عوسجه ▪️از اُحد تا حنین و از حنین تا جمل و صفین و نهروان، هزاران بار خورشید شمشیر او در مغرب قلب های سیاه و سرهای تباه، فرو خفته بود. شبانگاه چهارم محرم به همراه همسر و فرزندش مخفیانه از کوفه به کربلای حسین پیوست. شب عاشورا سیدالشهدا (علیه السلام) به اصحاب فرمودند: « هنگام نبرد و خون و شمشیر و پاره پاره بر خاک افتادن است. بیعتم را از شما برداشتم. بروید و فرصت شب را گریزگاه جان سازید.» ▪️مسلم بن عوسجه از جای برخاست و گفت: « هرگز! به خدا سوگند، از تو جدا نمی شوم و با دشمنانت می جنگم تا آنگاه که نیزه ام بشکند. اگر هیچ سلاحی نماند، با سنگ خواهم جنگید تا در رکابت جان بسپارم.» ▪️روز عاشورا هنگامی که مسلم در نبرد با حرامیان به خون خود غلتیده بود، یار دیرینه اش حبیب سرش را به دامان گرفت و خواستۀ او را جویا شد. مسلم، این عاشق پاک باخته، به سختی با انگشت به امام حسین (علیه السلام) اشاره کرد و گفت: « ای حبیب، وصیت می کنم که تا پای جان یاور و حامیِ او باشی.» 📗منبع: محمدرضا سنگری، آیینه داران آفتاب، ج2، ص849 تا 854 •┈┈•✾•🏴•✾•┈┈• ✅با ما همراه باشید. کانال همسنگران @hamsangaransalehin