💖 ❤️عاشقانه های شهدا 👇 👈وقتی به خانه می رسید، گویی جنگ را می گذاشت پشت در و می آمد تو. 🌹دیگر یک رزمنده نبود. 😍یک همسر خوب بود برای من و یک پدر خوب برای مهدی با هم خیلی مهربان بودیم و علاقه ای قلبی به هم داشتیم. 🔷اغلب اوقات که می رسید خانه، خسته بود و درب و داغان. چرا که مستقیم....از کوران عملیات و به خاک و خون غلتیدن بهترین یاران خود باز می گشت. با این حال سعی می کرد به بهترین شکل وظیفه سرپرستی اش را نسبت به خانه صورت دهد. 🔷 به محض ورود می پرسید؛ کم و کسری چی دارید؛ مریض که نیستید؛ چیزی نمی خواهید؟ 🌹 بعد آستین بالا می زد و پا به پای من درآشپزخانه کار می کرد..ظرف می شست. 🔷 حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. 🤏 میگفت لباسهای کثیفم خیلی سنگین است؛ نمی توانی چنگ بزنی. 🔷گاهی فرصت شستن نداشت. زود بر می گشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به لباسها نزنم. 🌹در کمترین فرصتی که به دست می آورد، ما را می برد گردش. •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈• @Hamsaran_Beheshtii •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•