↴⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣⁣ ‌ ⁣ ‌من هیچ سنخیتی با زانوی غم بغل گرفتن و افسوس خوردن و نا امید شدن ندارم. من هر صبحی که چشم باز می‌کنم، پنجره‌های امید تازه‌ای، مقابل چشمانم گشوده می‌شوند و خورشیدهای تازه‌ای، سخاوتمندانه به آسمان زندگی‌ام می‌تابند. من هر بار که چای می‌نوشم و کتاب‌های تازه می‌خوانم، دوباره از نو متولد می‌شوم. من هیچ مرز مشترکی با ناامیدی و افسوس ندارم. تاریکی از من فاصله می‌گیرد و من از تاریکی، غم‌ها از من فراری‌اند و من از غم‌ها، ناامیدی از من بیزار است و من از ناامیدی... که من شادی‌ام، امیدم، نورم، که من فرزندخوانده‌ی آفتابم... ╭ ╰─► @hamsarane_beheshti