❤️️️🍃❤️
#خوابهای_پریشان 🎭🔪🚬
وقتی مسح سر می کشیدم تمام سعیم را کردم خاطرات آزار دهنده ام را در پستوی ذهنم زندانی کنم و نگذارم این دیو بی رحم بر سرم فریاد بکشد.
مسح پا که کشیدم گفتم: من از قفس عذابی که اون ناکس برام ساخته بود، فرار کردم و اومدم سمتِ تو...خدیا ولم نکن فقط همین!🌌
بازهم موقع نماز گوشه ای نشستم و تماشایشان کردم. بعد از نماز فاطمه رو به مهسا گفت: خب بهمون میگی چی از اون کتاب دستگیرت شد؟
کسی از بین جمع مان انتظار نداشت فاطمه دسته جلسه را دست مهسا بدهد. شاید هرکدام از ما بود میخواست خودش همیشه متکلم وحده باشد و همه به حرفهایش گوش کنند اما فاطمه با همه ما فرق داشت. 😍
با خیلی از آدمهای بیرون هم فرق داشت. او به سادگی از چیزهای رنگارنگ دنیا می گذشت. مهسا با اصرار فاطمه دهن باز کرد. کمی بعد با اعتماد به نفس بیشتری ادامه داد: دیگه نوشته بود...فرض کنیم یه میدون مسابقه داریم با یه مقصد مشخص و زمان محدود.🏃♂
اگه به هر دلیلی کم کاری کردیم و هرچیز دیگه عقب افتادیم. باید سریعتر بریم تا در زمان مقرر به مقصد برسیم. پس با این نگاه اگه گناه کردی بیشتر ثواب کن تا جبران بشه! 🤷♀
هدف و مقصد انسان رسیدن به نقطه اوج انسانی و کمال روحیه، پس اگر با گناه عقب افتاد باید با ثواب بیشتر تاخیرش رو جبران کنه.⏳
با تشویق های فاطمه و به دنبالش کف زدن بقیه بچه ها به خودم آمدم.
دیگر اسم نویسنده کتاب را نپرسیدم. خودم سرکج کردم و روی جلد دقیق شدم:
آیت الله سیدعلی خامنه ای.
💡💎
ادامه دارد...
@hamsardarry 💕💕💕